خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۱۷ سریال رحیل
چند سال قبل، سید با حکیم در حال صحبت کردنن که متوجه میشن مها از پشت دیوار داره پنهانی گوش میده تا یاد بگیره که ازش میخوان بیاد پیششون بشینه سپس ازش میخوان تا اگه کلمه ای را معنیشو نفهمیده بگه تا بهش توضیح بدن او هم میگه و سید واسش توضیح میده. زمان حال، مها میخواد بره شمس العماره که شمامه میره پیشش و میگه که ولیعهد رفتنشونو منع کرده تا این بله برو سر بگیره گفتن واسه هیچ کاری از عمارت خارج نشین و از اونجا برمیگردونتش به داخل عمارت. طلعت میخواد بره صحاف خانه که شمامه تعقیبش میکنه تا ببینه کجا میره و چی میگه که میفهمه اونجا درباره تعزیه حرف میزنن سپس تو حیاط عمارت منتظر طلعت میمونه. وقتی میاد برگه را ازش میگیره تا ببینه چی میخواد ببره بده به مها بانو که میبینه مشق تعزیه ست. مها برای اصلان نامه نوشته که طلعت بهش داده و گفته که نادرمیرزا پا پس کشیده حال باید به ازدواج با یه میرزای دیگر تن بدم؟ سپس ازش میخواد مثل قبل ۲ ساعت مونده به غروب به شمس العماره بیاد. سیف التجار برای ولیعهد یه ظرف پیشکشی برده از آمریکا که یکدفعه میزنه به دیوار و اونو میشکنه همگی جا خوردن که میبینن توش یه اسلحه با سایز کوچیک بوده ولیعهد خوشش میاد.
سیف التجار بعد از کمی حرف زدن به لیعهد میگه اگه دیدین جونتون در خطره بهم بگین تا با افراد ببریمتون به تبریز تا اونجا حکومت خودتونو تاسیس کنین ولیعهد خوشحال میشه و به خان بابا میگه سریعا مراسم ازدواجو راه اندازی کنین. پیشکشی های سیف التجار برای مها بانو تو اندرونی خوانده میشه که مها میگه میپذیرم همگی خوشحال میشن و کل میکشن و دست میزنن. شمامه رفته پیش بیتاج و اتفاق های تو عمارت را برایش تعریف میکنه. شفیق با آدم هاش رفته پیش ننه قمر و ازش میخوان بره پیش سیف التجار تا حرف هایی که به نادرمیرزا گفته بود را به اون هم بگه او میگه من نمیام که همان موقع عزت پسرش را میبینه که اونا گروگان گرفتن که ننه قمر میگه باشه میام و قبول میکنه. ماهی خوابی عجیب میبینه و به طولی میگه تا به مها بگه بره پیشش. مها وقتی پیشش میره او خوابشو تعریف میکنه و میگه نمیدونم چرا یاد تو افتادم کلی مروارید بود اما نمیتونستم بردارم یه چیزی مانع میشد ولی یاد تو افتادم گفتم من که جواهر ندارم نکنه تو داری که همه دنبالتن! مها تو فکر میره.
مها رفته تو اندرونی و به زن های اونجا میگه سید احمد داره میاد تهران ما میخوایم این تعزیه و روضه را به بیرون از این اندرونی ببریم تا هر زنی که میخواد توش شرکت کنه شماها باید یاری کنید و به طلعت میگه آمادهشون کنه. همگی سربند مشکی میبندن و شروع میکنن به همخوانی با طلعت و سینه زدن. طلعت و جمیل پیش صحافی رفته بودن که اونجا در حال تمرین تعزیه هستن. حسن به اونجا میاد و با دیدن طلعت دوباره بهم میریزه. اونجا به اصلان میگه که ننه قمرو بردن به خونه سیف التجار. سیف التجار به خانه سرگد زمان میره و او اونجا بهش میگه که فهمیده اسلحه کوچیکی به ولیعهد داده و اونو تهدید میکنه که اگه مافوقش بفهمه باید بره جلوی تیربار چون شاید برای بهم زدن نظم شهر اینارو داره پخش میکنه و مجبورش میکنه که در ازای پنهان کردنش هیچ وصلت و دوستی با ولیعهد نکنه او قبول میکنه و میره. این خبر را به زینت الملوک میدن. مها که در حال آماده شدن واسه مراسم بله برون بود زینت بهش میگه که لازم نیست آماده بشن…..