خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۱۹ سریال رحیل
چندماه قبل، مها پیش سید رفته و بهش میگه که سفری دور و دراز دارم و میخواد گوهر را به دست او بسپاره تا مراقبش باشه تا برگرده سید میگه با خودت ببر این گوهر جای پاک و تمیز هیچ اتفاقی واسش نمیوفته مها میگه مادرم درباره این گوهر باهاتون حرف زده؟ سید سربسته یه چیزهایی میگه سپس مها خداحافظی میکنه و میره. بلور پیش مها میره و بهش میگه که بیتاج اومده با ننه قمر مها میخواد اونجا بره که بلور میگه گفتن شما نرین همینجا بمونید. خان بابا با دونفر میره به حیاط و جاییو نشون میده و میگه اینجارو بکنین! مها با شنیدن خبر کندن باغ میره پیش ولیعهد میره او با دیدنش میگه چه کسی به شما اجازه داده بیرون بیاین؟ برگردین اتاقاتون اما مها با کلافگی و عصبانیت جوابشو میده و میره پیش ننه قمر و ازش میخواد تا هرچی میدونه و شده به خودشم بگه ننه قمر اول بهش میگه من هیچی نمیدونم و نمیگم بیتاج جلوشو میگیره و مدام جون پسرشو قسم میخوره که حقایقو بگه. او میگه که وقتی زیور میخواست بچه اش را به دنیا بیاره تو عمارت آشوبی به پا شده بود چون معلوم نبود شاه مرده یا زنده ست! او وقتی نوزادش را به دنیا آورد دید مرده ست ولی واسه اینکه تو عمارت بهش جا بدن و بیرونش نکنن از من خواست تا رازشو به کسی نگم.
مدام التماس و خواهش کرد و دختری را از یه خانواده خرید و جای اون بچه جا زد اون نوزاد هم پای یکی از درخت های عمارت خاک شد. مها شوکه شده که ولیعهد میگه تو از این خبر داشتی؟ بیتاج میگه معلومه که خبر داشته اما ننه قمر میگه نه نمیدونسته مها با تعجب میگه پس من کیم قمر بانو؟ بیتاج میگه حتما از یه خانواده بی اصل و نسب ننه قمر میگه نه از یه خانواده با اصل و نسب بود! سپس تمام ماجرارو تعریف میکنه که مها تز ننه قمر تشکر میکنه که حقیقتو بهش گفت سپس از بیتاج هم تشکر میکنه و از اونجا میره. استخوان های نوزاد پای یه درخت پیدا میشه و مها با دیدن اون استخوان ها پای همان درخت میشینه و تو فکر فرو میره. شمامه به داخل اندرونی رفته و ماجرارو با خنده و خوشحالی به همه ی خدمه میگه. ماهی و خدمتکارها با دیدن بیتاج او را شیطان خطاب میکنه و به قمر میگه تو چرا با شیطان همراه شدی؟ زینت اونارو از اونجا میبره. بعد از چند دقیقه زینت میره پیش بیتاج و ازش میخواد بره و یه روز دیگه بیاد برای جواب اما او میگه جایی نمیره و به ولیعهد بگه جوابو بده عروس را ببرد با خودش چون بردن یه رعیت کار خاصی نداره. طلعت با گریه به صحافی میره و ماجرای داخل عمارت را به اصلان و حسن با گریه میگه…..