خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱ سریال ترکی شربت زغال اخته
آذرخش مدیر مدرسه ای است. او وقتی به مدرسه میرسه همه ی بچه ها ازش حساب میبرن و به هرکی یه گیری میده. تو خونه سولماز پیش نوه اش دوعا میره و باهاش کمی صحبت میکنه. او بهش میگه که فهمیده با اون پسره فاتح در ارتباطه هنوز. او بهش میگه انگاری چیزیو نمیشه ازت مخفی کرد! سولماز میگه پس چی فکر کردی! زودتر باهام آشناش کن او قبول میکنه. همون موقع فاتح به دوعا زنگ میزنه و میگه که میاد دنبالش تا ببرتش دانشگاه او قبول میکنه که سولماز میگه یادت نره سریعا باهام آشناش کن! فاتح به دوعا میگه قبل از دانشگاه بریم یه قهوه بخوریم؟ او قبول میکنه. آنها به هی کافه میرن که اونجا دوعا حالت تهوع میگیره و به سرویس بهداشتی میره فاتح میترسه و میگه بریم بیمارستان؟ او میگه نه بابا چیزی نیست حتما غذایی چیزی بهم نساخته. آذرخش میفهمه تو مدرسه دوتا از بچه ها باهم دعوا کردن. او با مته که شروع کننده دعوا بوده و ابروی هم کلاسیشو پاره کرده به اتاق آذرخش میره. مدیر مدرسه باهاش حرف میزنه و وقتی میبینه اصلا پشیمون نیست و مقصر نمیدونه خودشو بهش میگه بره سرکلاسش. آذرخش به عامر پدر مته زنگ میزنه و ازش میخواد تا به اونجا بیاد تا باهم حرف بزنن.
عامر که وکیل است میگه امروز اصلا وقت ندارم میشه یه روز دیگه؟ آذرخش میگه نه نمیشه واجبه وگرنه زنگ نمیزدم و ازش میخواد حتما بیاد عامر میگه باشه. دوعا سرکلاس تو دانشگاه دوباره حالش بد میشه و به دستشویی میره دوستش پیشش میره تا ببینه چیشده که دوعا از حال میره و رو زمین می افته آنها سریعا دوعا را به بیمارستان میبرن. اونجا دکتر معاینه اش میکنه و میگه چیزیت نیست ولی برای احتیاط آزمایش بده. عامر به مدرسه پیش آذرخش میره و درباره مته باهمدیگه حرف میزنن اما عامر بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره که آذرخش اصلا از برخوردش خوشش نمیاد. دوعا با فاتح میره تا چندتا آزمایش خون به همراه آزمایش بارداری بده تا ببینه چیشده. بعد از مدرسه آذرخش با دخترش چیمن که تو همان مدرسه اش دانش آموزه به بازار میرن تا دخترش برای دوستش هدیه تولد بگیره. تو یه مغازه آذرخش با یه زن محجبه و مسلمان دعواش میشه و چیمن اونو از اونجا میبره. وقتی به خانه میرسن چیمن به سولماز مادربزرگش ماجرارو تعریف میکنه که سولماز میگه میدونم همین اخلاق و قوانین مزخرفشه که شوهرشم فراری داد دیگه!
همگی سر میز شام نشستن که گوشی چیمن زنگ میخوره و او میره تا جواب بده سپس دوعا را هم صدا میرنه و پدرشون بهشون میگه که میخواد ازدواج کنه آنها جا میخورن و واسش آرزوی خوشبختی میکنن. مادربزرگشون پیششون میره و میگه چیشده؟ چیمن بهش ماجرارو میگه که او تعجب میکنه و میگه حالا چجوری به مادرتون بگیم؟! آنها به سر میز شام برمیگردن و دوعا بهش میگه آذرخش خودشو کنترل میکنه و میزنه به اون راه و میگه خوشبخت بشه زندگی خودشه به من ربطی نداره! بعد از شام آذرخش میره پیش دوستش تا باهاش درد و دل کنه دوعا برای حرف زدن با فاتح به اتاقش میره که بعد از قطع تماس جواب آزمایشی که واسش اومده را نگاه میکنه او حسابی شوکه شده و با خودش میگه نه این امکان نداره! مادرش به اتاقش میره که میگه چیشده؟ یه چیزیو داری مخفی میکنی! دوعا میگه نه یهو جا خوردم و ازدواج پدرشو بهونه میکنه که جا خورده. بعد از رفتن مادرش او گریه میکنه. چیمن فردا صبح به اتاقش میره و با دیدنش میپرسه چیشده؟ دوعا میگه من حامله ام چیمن با تعجب و ترس بهش نگاه میکنه و دوعا نمیدونه باید چیکار کنه…..