خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی نشاط زندگی
نِشِه زنیست که سالهای پیش برای خانوادهاش درس پزشکی را ول کرده و به خانه داری پرداخته او برای چندمین بار در خواب رویای پزشک بودن را میبیند و دوباره غذایش میسوزه زینب دخترش او را از خواب بیدار میکنه و میگه زندگی ما مثل بقیه نرمال نیست اینکه مدام غذا میسوزونی خستهام کرده! بعد از چند دقیقه پسرش اِمرِه و شوهرش مصطفی سر میز حاضر میشن. مصطفی برای نشه آهنگ میخواند به مناسبت سالگرد ازدواجشون و او را نشاط زندگیش خطاب میکنه نشه خوشحال میشه و بعد از رفتن مصطفی زینب میگه بابا هر سال با همین کار تورو خام میکنه، نشه میگه من از زندگیم راضیم و خوشبختم و آرزو میکنم تو هم زندگیت به همین قشنگی باشه. زینب میگه من همچین زندگیو نمیخوام دوستم با مادرش ۴۰ سال تفاوت سنی دارند و وقتی درس پزشکیش تموم شد بچهدار شد و خیلی هم خوشبخت و خوشحالن و تعطیلات هم به ایتالیا رفتند. نشه بچههایش را به مدرسه میرساند، تو مسیر برگشت ماشین خراب میشه که مادرش بهش زنگ میزنه که نشه بهش میگه باید برم ماشینو بدم درست کنن مادرش بهش میگه حتماً صبح مصطفی دوباره برایش نمایش اجرا کرده و کارهای خودشو به گردن او انداخته او اعتنایی نمیکنه و تلفنو قطع میکند
مصطفی در مغازه پارچه فروشی پدرش در کنار برادر کوچکترش سردار کار میکنه سردار به مغازه میرسه که پدرش و مصطفی او را سرزنش میکنند بعد از کمی صحبت کردن سردار به مصطفی میگه میخواد با دختری به نام آیلین ازدواج کنه و شب برای آشنا شدن باهاش میخواد دعوتش کنه خونه و ازش کمک میخواد تا اینو به پدرش بگه. پدر سردار حرفهای او و مصطفی را میشنود و سردار به دروغ بهش میگه آیلین پزشکه در حالی که تو کار موسیقیه. پدر سردار از اینکه قراره عروس پزشک وارد خونوادهشون بشه خوشحالم. نشه برای مراسم سالگرد ازدواجش با مصطفی به خرید رفته که اتفاقی هم دانشگاهیش به اسم سِودا را میبیند آنها با همدیگه به کافه میرن و گرم صحبت میشن سپس از زندگیهای خودشون به هم میگن سودا بهش میگه شنیده مصطفی با پرستار بچههایش فرار کرده و نشه الان تنهاست! او مخالفت میکنه و میگه همچین چیزی نیست و ما زندگیمون خیلی خوبه اما سودا حرف خودشو تکرار میکنه که نشه از کوره در میره و باهاش دعوا میکنه میگه تو از کجا میدونی؟ کی بهت گفته این حرفارو!
ما رابطمون خیلی خوبه امروز هم سالگرد ازدواجمونه وگرنه این همه خرید نمیکردم سپس سودا از زندگی خودش میگه که پروفسور شده و حسابی تو کارش غرقه. نشه میگه بچههام از آب و گل در اومدن تو سرمه که دانشگاهمو دوباره شروع کنم به نظرم من میتونم همه کارها رو با هم هندل کنم تنها نیستم و خانوادهام حمایتم میکنند. سودا از طعنه ای که او به خاطر تنها بودنش بهش زد ناراحت میشه و از آنجا میره. در خانه ترکان خواهر مصطفی از سر کار به خانه برمیگرده که مادرش وقتی میبینه ترکان خیلی خسته است از نشه میخواد واسش غذا درست کنه اما نشه میگه امشب کار خیلی داره و باید بره ترکان میگه لازم نیست من همه کارامو خودم انجام میدم و خودم درست میکنم. نشه وقتی به خانهاش میره به مادر شوهرش زنگ میزنه و ازش میخواد امشب بچهها رو پیش خودش نگه داره تا با مصطفی تنها باشه به خاطر سالگرد ازدواجشون از طرفی سردار از مصطفی میخواد که حتماً شام باشه و او را تنها نذاره مصطفی میگه نمیتونه چون سالگرد ازدواجشه و باید با نشه باشه سپس در آخر قبول میکنه. شب مصطفی به خانه میره و به نشه میگه به مناسبت سالگردشون بیرون میرن…