خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۲۰ سریال رحیل
چندین سال قبل، شفیق چندتا نوزاد پسر و دختر آورده سراغ قمر او دوتارو برمیداره و میبره پیش زیور و میگه یکیو انتخاب کنه او یکیو برمیداره و انعام شفیق را میده و میره از اونجا. زمان حال، خدمه های تو اندرونی گریه میکنن و ماهی از مها میخواد تا قبول نکنه و میگه همگی میریم پیش ولیعهد مها میگه من آزادگیو بیشتر از شاهزادگی دوست دارم سپس ازشون میخواد تا گریه نکنن و نگه دارن برای روضه. بلور میخواد بره پیش مها تا تنها نباشه اما او میگه من میخوام تنها باشم از اینجا برو من حالم خوبه که حقیقتو فهمیدم و با حالی بد روی تخت میشینه. زن ها تو اندرونی در حال تمرین روضه هستن که اختر به اونجا میاد و میگه بالاخره مراسم عروسی به راه شد مبارکه عروس کجاست؟ ماهی میگه مراسم بزم نداریم اینجا مراسم روضه ست! خان بابا با ولیعهد صحبت میکنه تا مها را به سرگد زمان بده اما او قبول نمیکنه و میگه بگو برن فردا جوابشو میدم سپس خان بابا میگه بیتاج میتونه مها را ببینه او میگه بله. زینت به بیتاج میگه ولیعهد اجازه داد ولی مها نمیخواد ببینتتون بیتاج میگه اجازه یه رعیت اصلا مهم نیست.
او به اتاق مها میخواد بره که تمام زن های حرمسرا شروع میکنن به روضه خوندن و اونو از اونجا بیرون میکنن و نمیزارن بره تو اتاق. ننه قمربه خاطر فشار هایی که روشه میخواست خودشو دار بزنه که عزت میبینه و جلوشو میگیره. بیتاج یاد دوران بچگیش میوفته که به دنبال یه کبوتر میره و وقتی میگیرتش زنده زنده سرشو از بدنش جدا میکنه و شروع میکنه به کندن پرهاش. عزت با مادرش حرف میزنه و میگه که این چه کاری بود که داشتی میکردی؟ قمر میگه خودم نبودم انگار یکی منو کشوند بالا و خواست منو دار بزنه! عزت میگه سحر و جادو شدیم. فردای آن روز خان بابا میره پیش بیتاج و میگه چیشده که انقدر مها واستون مهمه؟ بیتاج میگه فقط واسه علاقه سرگد زمان بود خان بابا میگه که اینارو باور نمیکنیم راستشو بگین بعد از کمی بحث بیتاج میگه در ازای اموالی این معامله را با سرگد کردم خان بابا در ازای عقد میگه امان نامه میخوام که مراقب ولیعهد باشن بیتاج میگه بعد از عقد برگه را میگیرین…..