خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۲۲ سریال ترکی بهار
سلیم به تیمور میگه که به پارلا گفتم تو باباشی تیمور میگه بگو که داری مزخرف میگی! سپس قطع میکنه سلیم که تیمور سعی میکنه با رنگین حرف بزنه اما هرچی زنگ میزنه کسی پاسخگو نیست. پارلا به مادرش زنگ میرنه که پرستار برمیداره و میگه که مادرش تصادف کرده و پارلا به سمت بیمارستان حرکت میکنه. به بیمارستانی که خودش کار میکرد میبرنش و اونجا تیمور با فهمیدن ماجرا سریعا بالاسر رنگین میره و بهار با دیدن تیمور که چجوری به زنگین نگاه میکنه و دستشو گرفته شوکه میشه وقتی گروه خونی رنگینو میپرسن تیمور میگه که بهار شوکه میشه و حدسش کم کم به یقبن تبدیل میشه. سلن به بهار میگه تو برو تو اتاق عمل دستیار وایسا اون قبول میکنه. قبل از رفتن رنگین به اتاق عمل به دخترش میگه که قول بده به کسی چیزی نگی تا برگردم از طرفی دست بهارو میگیره و میگه اگه برنگشتم ببخش منو. تو اتاق عمل تیمور بهم ریخته و استرس داره و دستش میلرزه و نگاه نگرانش به رنگینو میبینه و بهار رفته رفته مطمئن میشه. بعد از اتمام عمل بهار میره تو اتاق تیمور و بهش میگه از کی؟ تیمور میگه چی از کی؟ او میگه از کی داری بهم خیانت میکنی؟ تیمور جا میخوره و انکار میکنه و زیربار نمیره بهار بعد از زدن حرفاش از اونجا میره و تیمور بیشتر کلافه میشه. اورن میره پیش پارلا و آرومش میکنه و سعی میکنه باهاش حرف بزنه و آرومش کنه. بهار پیششون میره و میگه شما هم چیزی دارین که نتونین به کسی بگین؟
اونا تأیید میکنن که میگه بیاین پس دنبالم و باهم میرن به بالاپشت بام و شروع میکنن به داد زدن تا خالی بشن. وقتی جلوی در اتاق رنگین برمیگردن سلیم به اونجا میاد که پارلا با دیدنش عصبی میشه. شروع میکنه باهاش دعوا کردن و از اونجا بیرونش میکنه. بهار با اورن رفته تو کافه بیمارستان نشسته که اورن میگه چی شده؟ نمیخوای حرف بزنی؟ او میگه نه همین که باشی فقط کافیه سپس بعد از کمی صحبت کردن گل چیچک به اونجا میاد و بهار با دیدنش خوشحال میشه. مادر بهار به اورن ظرف دلمه ای میده و میگه این مال شماست او خوشحال میشه و قبول میکنه. بعد از رفتنش بهار با مادرش حرف میزنه و میگه تاحالا به بابا شک کرده بودی؟ او میگه بارها بهم دروغ گفت و دیر اومد خونه ولی نادیده گرفتم چون مستقل نبودم واسه همین بود که وقتی فهمیدم میخوای دکتر بشی خیلی خوشحال شدم و تشویقت کردم اگه هرلحظه شک کزدی به تیمور تحملش نکن بیا بیرون از اون خونه. اورن پیش پارلا رفته و بهش یه شیشه با برگه و خودکار میده و میگه تو این برگه دروغ هایی که بهت گفتمو بنویس بعد بزار تو شیشه. سپس جایی که خیلی اذیت شدی دفن کن هروقت جرأت روبرویی داشتی باهاش برو درش بیار و باهاشون بجنگ….