خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۲۴ سریال ترکی حسرت زندگی
ثریا با دلخوری به خونه میره که مادرش وقتی ازش میپرسه چطور بود؟ ثریا با ناراحتی و بغض میره تو اتاقش که مادرش میپرسه چیشد؟ فیگن برو پیشش ببین چیشده. فیگن پیش ثریا میپرسه و میگه چیشد؟ چیا گفت بهت؟ ثریا بهش میگه که عمر گفت چون غمزه نمیخواسته ازدواج کنه و باباش کمک کرده تا ازدواج کنه سعی میکرده جلوی این ازدواجو بگیره تا عذاب وجدان نگیره فیگن میگه همین؟ تو هم باور کردی؟ ثریا ازش میخواد ادامه نده چون دیگه نمیتونه تحمل کنه مادرش پیشش میره و ازش میپرسه چیشده او میگه هیچی یه بحث کوچیکه خودمون حلش میکنیم. حاجی رشاد رفته پیش غمزه تا ازش بپرسه تو حساب نساء از خارج پول واریز شده یا نه او میگه من به وام ها رسیدگی میکنم دسترسی ندارم و همکارامم بهتون چیزی نمیگن چون حقوق مشتریو حفظ میکنن حاجی تشکر میکنه و میره. عمر و غمزه بازم باهم حرف میزنن و غمزه بهش میگه که دیگه باهم کاری نباید داشته باشیم هرچی دخالت میکنی بدتر میشه سپس جدا میشن و غمزه گریه میکنه سپس به اردال زنگ میزنه و میگه تازه الان دیدم دیشب پیام دادین و به قهوه دعوتم کردین و قبول میکنه که بعد از سرکار همو ببینن اردال خوشحال میشه و میگه پس شام بریم بیرون غمزه قبول میکنه.
اقا حسنی پدر ثریا به حاجی رشاد زنگ زده و میپرسه تا ببینه ناراحتی بین عمر و ثریارو میدونه با نه او میگه نه میفهمم بهتون میگم. سپس با عمر حرف میرنه و وقتی میفهمه ماجرا چی بوده میگه شب دعوتشون میکنم به شام تا برای عروسی تصمیم بگیریم عمر قبول میکنه. وقتی به خونه میرن میبینن تلویزیون خریده مادرش و دارن فیلم میبینن که عصبی میشه مادرش میگه من گفتم بیارن وصل کنن حوصله ام سر رفته بود تو خونه عمر پشت مادربزرگشو میگیره که حاجی بهم میریزه. غمزه میره پیش نساء و میگه پدرت اومده بوده بانک نساء هم میگه ماجرای فروش طلاهامو هم فهمیده غمزه میگه طلاهاتو فروختی انقدر اوضاع خرابه؟ او تأیید میکنه و میگه امیدوارم دوستت قبول کنه کار کنم تو آشپرخانه اش غمزه میگه امشب با اردال میرم شام همونجا بهش میگم نشان خوشحال میشه که با اردال میره سر قرار. غمزه وقتی میره خونه به مادر و خواهرش میگه و اونا هم خیلی خوشحال میشن. تو خونه حاجی همه در حال آماده سازی میز شام هستن. هاکان به نساء شبانه زنگ میزنه و حال بچه هاشو و خودشو میپرسه نساء عصبی میشه و میگه تو دلیل بیار که چرا مارو تنها گذاشتی با اون پول فرار کردی؟ یه دلیل بیار واسم! هاکان فقط میگه متأسفم که نساء بعد از زدن حرفای دلش قطع میکنه. امینه میره پیشش و میپرسه چیشده و آرومش میکنه که نساء بهش میگه خوبم یه کاغذ بیار و بهش میگه باید جواب نامه ای که واسه پدرتون نوشته بودیمو بنویسیم و به بچه ها بدیم و با گریه از طرف هاکان نامه ای برای بچه ها مینویسه. غمزه خانواده اش در حال آماده کردنش هستن….