خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی گلجمال + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای قسمت ۲۴ سریال ترکی گلجمال را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال گل جمال (Gülcemal) یکی از موردانتظارترین سریالهای جدید ترکی است که با استقبال فوقالعادهای پس از انتشار روبهرو شد. داستان سریال گل جمال حول محور شخصی به همین نام میچرخد. مورات اونلامیش ، ملیس سزن، ادیپ تپلی، نایلای اردونماز ، آتیلا شندیل بیرجه آکالای مروه سوی و… بازیگران اصلی این سریال هستند.
قسمت ۲۴ سریال ترکی گلجمال
دوا و گلجمال باهمدیگه حرف میرنن و همدیگرو در گذشته یادشون میاد و از اینکه هنوز اون خاطرات کودکیشونو یادشونه خوشحال میشن. گل اندام پیششون میره و بهشون میگه که همه منتظرت بیاین برای رونمایی برند و اونا از اونجا میرن و دوا از نامزد قبلیش که مرت بوده چیزی نمیگه و میرن. گلجمال کمی سخنرانی میکنه و از دوا دعوت میکنه که بره حرف بزنه که همان موقع ظفر پهلوان میاد و دست میزنه و میگه آفرین و مراسم را بهم میزنه. گلجمال میگه این زن اینجا چیکار میکنه؟ ظفر میگه من با همتون کار کردم و فهمیدم که وقتی پای پول وسط باشه گذشته آدمارو فراموش میکنین سپس بعد از کمی حرف زدن داد میزنه و میگه فکر کردین فقط من یه گذشته ای داشتم؟ همتون دارین! سپس داد میزنه و میگه که این گلجمال قاتله! قاتل شوهر من! همهمه ای تو مراسم ایجاد میشه که وفا میاد و میگه که مراسم تموم شد میتونین برین. بعد از رفتنشون ظفر با لبخند میره پیش گلجمال و میگه من بهت گفته بودم که از پس من برنمیای! گلجمال به اتاقش میره که ظفر به دوا میگه تو چی کوچولو؟ حالا فهمیدی که با کی درافتادی؟ من پسرمو امشب میبرم پیش خودم و به تو هم احتیاجی ندارم و میره.
دوا حالش حسابی بد شده که خدمه گلجمال میره پیشش و میگه چیشده دوا خوبی؟ گوشیتم خیلی زنگ خورد بابات بود من جواب دادم و گفتم که اینجایی. دوا گوشیشو میبینه که میبینه ابراهیم گفته اگه تا نیم ساعت دیگه نیای من میام اونجا دوا بهش میگه به گلجمال بگو مجبور شدم برم. او به طرف خانه میره که ابراهیم حسابی کلافه ست و میگه من باید برم دوارو بیارم اینجوری نمیشه! ایپک جلوشو میگیره و میگه وایسا بیاد حرف میزنیم باهم همان موقع که میخواد بره دوا از راه میرسه که باهم بحث میکنن. ابراهیم از دست دوا عصبیه و میگه که ما اومدیم اینجا تا از ظفر و پسرهاش دور باشیم حالا یکیشون اینجاست تو هم هی میری پیش اون یکی و باهم برند راه انداختین! بحث بالا میگیره و ابراهیم از رو عصبانیت میگه که اینجا یتیم خونه نیست میتونه بره یه جای دیگه دوا این حرفو به خودشم میگیره و با عصبانیت با آرمان از اونجا میره. آب آنیم معذرت خواهی میکنه و ازش میخواد بمونه اما او به اصرارهای ابراهیم و ایپک اعتنایی نمیکنه و میره. دوا پیش دوستش میره و کلید یه خونه ای را ازش میگیره تا به اونجا برن آدم های امرالله تو یه موقعیت میخی جلوی لاستیک عقب ماشین دوا میزاره.
شب ابراهیم و ایپک به خونه گلجمال میرن چون فکر میکنن اونجاست اما گلجمال وقتی میگه ظهر اومد خونه شما دیگه تلفنشم خاموشه نگرانی ابراهیم بیشتر میشه و ازش میخواد پیداش کنه هرجور که شده. وفا با مرت تو خونه بحث میکنه گل اندام که رو راه پله بوده از حرفاشون میفهمه که مرت نامزد قبلی دواست و حالش بد میشه. دوا و آرمان به یه جاده جنگلی رفتن که خیلی تاریکه و ماشین علامت خطرش روشن میشه و کنار جاده نگه میدارن که میبینن میخ رفته تو لاستیک. ظفر وقتی از امرلله میفهمه که با دوا رفته و معلوم نیست کجان استرس میگیره و میگه آدم های تو آرمانو میشناسن؟ بلایی سر پسر من نیارن! آنها هرچی به ادم هاشون زنگ میزنن میبینن که آنتن نمیده گوشیاشون ظفر به شدت استرس میگیره. ادم های ظفر و امرلله پیش دوا و آرمان میرن. دوا میترسه و به آرمان میگه که اینا همونایی هستن که منو دفن کردن! آرمان ازش میخواد فرار کنه دوا تو جنگل میره پنهان میشه. یکی از اونا آرمان را هل میده و تو جنگل میندازتش. انها دوارو پیدا میکنن و میخوان بکشنش که گلجمال از راه میرسه و با وفا آنهارو حسابی میزنن یکی از اونا وقتی میخواد به گلجمال شلیک کنه دوا از پشت سر بهش شلیک میکنه و از ترس کاری که کرده به خودش میلرزه…..