خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۲۹ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۲۹ سریال ترکی عشق از نو 

فاتح از ارتان می‌خواهد که همراهش بیرون برود. مته و اورهان و مصطفی نیز می روند. زینب برای اینکه توجه همه را جلب کند از میهمانان میخواهد که برای رقص وسط بروند و شروع به گرم کردن مجلس میکند. صبح روز بعد، زینب و فاتح سلیم را برای ختنه به بیمارستان می برند. یادگار و همسایه ها به خانه فهمی می آیند تا سلیم را ببینند. مقدس از آمدن آنها عصبی می شود، اما گلسوم خوشحال شده و از آنها استقبال و پذیرایی می‌کند. در اسکله، جواد نامه ای عاشقانه برای شاهزمیت نوشته و میخواهد با او قرار بگذارد. او اسم خودش را در نامه نمی نویسد تا شاهزمیت را کنجکاو کند.سپس نامه را از در خانه داخل می اندازد. اورهان با سلین تماس میگیرد. سلین میگوید که برای فردا به تولد دوستش دعوت شده و از اورهان میخواهد همراهش برود. فاتح و زینب به خانه آمده و سلیم را به اتاقش می برند. مهمانان به اتاق رفته و بچه را می‌بینند. سپس به طبقه پایین می روند. کمی بعد، مریم برای دیدن سلیم می آید. او از گلسوم بخاطر نیامدن به مراسم روز گذشته معذرت خواهی کرده و میگوید که حالا برای سر زدن آمده است. او وقتی می فهمد که یادگار و زینب در اتاق بچه هستند، بهانه ای می آورد تا زودتر برود و با یادگار رو به رو نشود، اما همان لحظه یادگار و زینب پایین می آیند.

یادگار با دیدن مریم شوکه می شود. زینب با مریم احوالپرسی میکند و یادگار چیزی نمی‌گوید. یادگار پنهانی با شوکت تماس میگیرد و خبر دیدن مریم را به او میدهد. شوکت با خونسردی میگوید که خودش از آمدن مریم خبر دارد و با او برای دیدن زینب توافق کرده است. وقتی یادگار به خانه می رود، با شوکت سر مسأله مریم بحث میکند و میگوید که او نمی‌تواند تا ابد به دروغی که به زینب گفته ادامه بدهد. شوکت کلافه شده و میگوید که در حال حاضر چاره ای ندارد. شب وقتی آیفر به خانه می رود، نامه ای را که جواد برای شاهزمیت داخل انداخته را میبیند و آن را می‌خواند. او تصور میکند که نامه را برای او نوشته اند و با خوشحالی پیش یادگار می رود و نامه را نشان میدهد. او کنجکاو است که بداند چه کسی عاشقش شده است. شب در اتاق، فاتح مشغول بازی با سلیم است و روی تخت زینب خوابش می برد. زینب دلش نمی آید او را بیدار کند و روی کاناپه بفرستد. او کنار فاتح می خوابد. صبح روز بعد وقتی که فاتح بیدار می شود و خودش. او کنار زینب می بیند شوکه می شود. زینب با خوشرویی بیدار شده و از فاتح میخواهد که او را در اولین روز کاری اش به شرکت ببرد. فاتح از اینکه زینب بخاطر خوابیدن او روی تخت با او دعوا نمیکند متعجب می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا