خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی دشمن عشق
در این مطلب از سایت جدولیاب شما خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی دشمن عشق را مطالعه میکنید. همراه ما باشید. سریال Aşka Düşman یکی از جدیدترین سریال های ترکی ۲۰۲۴ بود که به کارگردانی مسعوده ارارسلان (Mesude Erarslan) ساخته شد. نویسندگی این اثر نیز با ایلم کانپولات (Eylem Canpolat) و اوزان آکسونگور (Ozan Aksungur) بود. داستان سریال درباره زنی به نام بحریه است که تمام اعتقادش را به عشق از دست داده و سه دختر خود را از عاشق شدن منع میکند. او هیچ اعتمادی به مردان ندارد و به سه دخترش نیز همین مفاهیم را آموخته است. نام یکی از دختران بحریه اینجی است و وقتی او با مردی به نام اویگار روبهرو میشود، به او حس پیدا میکند و بدین ترتیب روبهروی عقاید مادر خود میایستد.
قسمت ۲ سریال ترکی دشمن عشق
ماهور با یه شیشه مربا رفته به خونه نریمان و اویگار. نریمان از دیدنش خوشحال میشه و میگه بشین الان صبحانه آماده میشه نامزدت اویگارم اتاقشه الان میاد. ماهور میره اتاقش و عکساشو میبینه که او از حمام میاد و با دیدن ماهور جا میخوره و میگه چرا بدون خبر میای تو؟ و ازش میخواد بره تا لباسشو بپوشه. سر میز صبحانه درباره ازدواج حرف میزنن و به ماهور میگن که کی به خانواده اش خبر میده او میگه تو این موضوع منو بدون خانواده در نظر بگیرین اونا جا میخورن. اینجی رفته پیش پسر فراست که میبینه خودشو خیس کرده واسه همین اینجی باهاش حرف میزنه و میگه این که خجالت نداره! منم بچه بودم زیاد این کارو کردم میدونی الان چیکار باید بکنیم؟ میریم حموم سریع میشوریمت و باهم میرن تو حمام و اونجا باهاش آب بازی میکنه. وقتی ماهور میخواد.
از خونه نریمان بره اویگار تو حیاط بهش میگه که من نمیخوام زندگیمون مخفی باشه بدون اجازه و حضور مادر و خانواده ات نمیشه! من ارزش زیادی واست قائلم تو دوست خیلی خوبی هستی واسم ولی زندگی همینجودی پیچیده ست و دغدغه و درگیری داره دیگه بیشترش نکنیم با پنهان کاری! ماهور با ناراحتی از اونجا میره. اینجی با اون پسر بچه تو حمومن و در حال آب بازی که مادرش وقتی به خونه میاد با شنیدن صدا میره اونجا و با اینجی دعوا میکنه که چرا اون بچه رو آورده تو خونه! او میگه کثیف شده بود آوردمش حموم کنه بعد از کمی بحث از دخترش میخواد بره سرکار. او خانم هارو سوار ماشین کرده و میبره سر زمین. وقتی میرسه دود آتشسوزی تو آسمان میبینه که سریع به آتش نشانی میگه زنگ بزنن و خودشم میره اونجا. از طرفی اویگار هم در حال رد شدن از اون جاده جنگلیه که با دیدن دود به اونجا سریع میره. آنها اونجا باهم روبرو میشن و به پدربزرگ و دوتا نوه اش که تو ساختمان آتش گرفته گیر کرده بودن کمک میکنن. سپس اویگار میخواد روی سوختگیش دارو بزاره و ضدعفونی کنه که اینجی نمیزاره و ازش دوری میکنه و میگه نمیخواد خودم انجامش میدم….