خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال ترکی گلجمال + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای قسمت ۳۰ سریال ترکی گلجمال را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال گل جمال (Gülcemal) یکی از موردانتظارترین سریالهای جدید ترکی است که با استقبال فوقالعادهای پس از انتشار روبهرو شد. داستان سریال گل جمال حول محور شخصی به همین نام میچرخد. مورات اونلامیش ، ملیس سزن، ادیپ تپلی، نایلای اردونماز ، آتیلا شندیل بیرجه آکالای مروه سوی و… بازیگران اصلی این سریال هستند.
قسمت ۳۰ سریال ترکی گلجمال
ایپک با دوا صحبت میکنه و میگه که چرا انقدر دوست داره با گلجمال ازدواج کنه! اصلا چیشد که یهو انقدر عاشقش شد! دوا بهش میگه نمیدونم اون تو سرنوشت منه، آنها باهم کمی حرف میزنن که ایپک میگه از روی تنهایی میخوای ازدواج کنی؟ اگه یکی مثلا مادرت زنده بود باز هم ازدواج میکردی؟ دوا جا میخوره و میگه این چه سوال مسخره ایه دیگه! یعنی چی؟ همچین چیزی امکان نداره تازه مادر من نمرده اونو من تو سینه ام زنده نگه داشتم! در ضمن حتی اگه هم مادر و پدرمم زنده بودن بازم میخواستم با گلجمال یه خانواده تشکیل بدم. گلجمال به خانه رفته او سراغ جعبه اسلحه ها میره که کنار گذاشته بود که دیگه دست نزنه و اسلحه اش را برمیداره و میگه شماها لیاقت خوبی منو نداشتین سپس اسلحه اش را برمیداره و راه میوفته. تو بیمارستان همه منتظر خبری از گل اندامن که دکتر میاد و میگه هم مادر هم بچه خطرو رد کرده همگی خوشحال میشن. همان موقع گلجمال و وفا به اونجا میان و گلجمال بدون هیچ حرفی دست دوارو میگیره و با خودش میبره ابراهیم ایپک دنبالش میرن و مبگن کجا میبریش؟ اما بهش نمیرسه و اونا سوار آسانسور میشن.
وفا به داخل پیش گل اندام میره و بعد از پرسیدن حالش به مرت میگه پاشو بریم گلجمال گفت ببرمت خونه اونجا استراحت کنی. سپس تا از اتاق بیرون میاد اسلحه را پشتش میزاره و میگه فقط راه بیوفت. ابراهیم و ایپک جلوی در بیمارستان نگران هستن و نمیدونن باید چیکار کنن مامان گارا و آرمان سعی میکنن آرومش کنن همان موقع وفا بیرون میاد و ازشون کمک میخواد و میگه منو میخوان بکشن اما وفا و آدم هاش اونو بزور سوار ماشین میکنن و میرن. ابراهیم میگه اینجوری نمیشه و به ایپک میگه بریم پیش پلیس گزارش بدیم. اونا پیش پلیس میرن و گزارش دزدیده شدن دوارو میده پلیس میگه اونو به زور بردن؟ و ازش سوالاتی میپرسه ومیگه خبری شد بهتون اطلاع میدیم. گلجمال دوا و مرت را کنار همان پرتگاه برده و به طرف مرت اسلحه گرفته دوا شوکه شده و مرت التماسش میکنه که اونو ببخشه گلجمال بهش شلیک میکنه در حالیکه اسلحه خالیه که مرت از ترس رو زمین میوفته اما میبینه زنده ست. گلجمال به دوا میگه دوتا مورد هست که میتونی یکیشو انتخاب کنی.
یکیش اینکه این مرد به درد نخور میمیره یا اینکه تو همینجا همین الان زن من میشی! مرت با ترس میگه دومیو قبول میکنه اما دوا میگه من عمرا با تو ازدواج کنم مرت میگه چی میگی؟ دیروز سر سفره عقد بودی که! دوا میگه من این گلجمال نمیشناسم، گلجمال میگه روی واقعی منو امروز داری میبینی و خودت باعثش شدی! دوا قبول نمیکنه و میگه خودم وبهش که گلجمال میگه تو نمیمیری! هرکی که اینجاست شاید بمیره هرکی که فکرشو کنی حتی خانواده ات ولی تو نمیمیری و باید زجرکش بشی که ببینی زنده زنده مردن یعنی چی! همان موقع عاقد میاد و اونا باهم ازدواج میکنن. وقتی به خانه برمیگردن ابراهیم و بقیه با پلیس اونجا هستن که ابراهیم به پلیس میگه من ازش شکایت دارم قیافه دخترمو ببینین! و میخواد ببرتش که گلجمال میگه نمیتونی اینجا خونه اونه و بهشون میگه که زنمه همگی جا خوردن ابراهیم به دوا میگه دیگه پدری به اسم من نداری و با ایپک میره. گلجمال به زور دوارو به داخل میبره….