خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۳۱ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۳۱ سریال ترکی شربت زغال اخته
نیلای به خونه میره و سریعا هرجی طلا و سکه داره برمیداره تا برای خرید کشتی بره بفروشه. چیمن تو کلاس با مته درباره جیلان دوست دخترش حرف میزنه و میگه که من فکر میکردم تو زرنگی! رفتی یکیو پیدا کردی که تو مدرسه اکثرا میشناسنش پارسال هم به یکی دیگه پیچیده بود تا پولشو بالا بکشه و بهش میگه که این دختر کلا فقط برای تیغ زدن به پسرهای پولدار میچسبه اما مته جدیش نمیگیره و میره چیمن با کلافگی میگه بزار خوب تیغت بزنه اون موقع میفهمی که چی میگم. دوعا درباره ییلدیز با فاتح حرف میزنه که دنبال یه جاییه برای کرایه کردنه فاتح میگه که نگران نباش عزیزم من یه راه حلی واسش پیدا میکنم. مصطفی پیش عبداله خان میره و بهش میگه که کشتی فروخته شد عبداله خان جا میخوره و میگه به این سرعت؟ مصطفی میگه تعجبی کردی موفق شدم؟ او میگه نه بهت افتخار کردم پسرم مصطفی لبخند میزنه و میگه ۵ میلیون واریز شده به حساب شرکت بقیه اش وقتی پرداخت شد جزئیاتو میگم بهت عبداله خان قبول میکنه و میره. نیلای به جواهر فروشی رفته و اونجا طلاهاشو داده تا ببینه چقدر میشه همان موقع پنبه و نورسما به اونجا میان که برای مراسم چهلم سکه بخرن برای کسی که نیلای را میبینن.
نیلای جا میخوره و اونا ازش میپرسن که اونجا داره چیکار میکنه نیلای میگه خسته شدم ازشون اومدم ببینم چقدر میشه چیزی که دوست دارمو بگیرم سپس به بهونه کار داشتن میره. پنبه و نورسما جا خوردن و بعد از رفتن اونا نیلای دوباره برمیگرده به مغازه. جیلان بعد از مدرسه جلوی در رفته و با مته میرن تا غذا بخورن. آذرخش شب به خونه میره و بعد از خوردن شام میره پیش فاطما و همه چیزو واسش تعریف میکنه. بعد از چند دقیقه عامر بهش زنگ میزنه و میگه من جلوی در خونتم بیا یه سر ببینمت باهم حرف بزنیم اما آذرخش میگه من خونه نیستم و بعد از کمی حرف زدن تماس قطع میکنه و اونو میپیچونه فاطما ازش میپرسه چرا اینکارو کرد آذرخش میگه الان من فقط دوست دارم تنها باشم و فکر کنم همین! دوعا با فاتح تو اتاقشون صحبت میکنن و از فردا که روز تعیین جنسیته حرف میزنن فاتح میگه که چقدر ذوق داره و اصلا رو پا بند نیست دوعا بهش پیشنهاد میده که آخر هفته برن سفر چون وقتی بچه به دنیا بیاد دیگه نمیتونن جایی برن فاتح قبول میکنه.
آذرخش وقتی به خونه خودش میره شعله را اونجا میبینه و شعله بهشون خبر میده که یه انجمن خیریه امروز اومد دفترمون و میخواد مراسم افتتاحیه شان را ما برگزار کنیم تازه بهمون گفت بودجه نامحدوده با خیال راحت هرچقدر شد خرج کنین سولماز و آذرخش خوشحال میشن و بهش تبریک میگن شعله میگه آره خوب شد وگرنه خیلی بد میشد. آذرخش و عامر قبل از خواب به همدیگه و خاطراتشون فکر میکنن. فردای آن روز دوعا به آذرخش زنگ میزنه و میگه که روز تعیین جنسیت بچه ست و ازشون میخواد اونا هم باهاشو بیان آذرخش خوشحال میشه و میگه باشه عزیزم حتما و به طرف مدرسه میره و میگه موقع رفتن باهم هماهنگ میشیم. نیلای به پنبه میگه شما دوست دارین پسر باشه درسته؟ او تایید میکنه و میگه خوب آره از چشم عبداله خان هم میفهمم ته دلش چیه اونم نظرش با منه آخه نوه اولمونه دیگه نیلای با حرص و کلافگی میگه ولی دختره!…..