خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی گلجمال + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای قسمت ۳۴ سریال ترکی گلجمال را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال گل جمال (Gülcemal) یکی از موردانتظارترین سریالهای جدید ترکی است که با استقبال فوقالعادهای پس از انتشار روبهرو شد. داستان سریال گل جمال حول محور شخصی به همین نام میچرخد. مورات اونلامیش ، ملیس سزن، ادیپ تپلی، نایلای اردونماز ، آتیلا شندیل بیرجه آکالای مروه سوی و… بازیگران اصلی این سریال هستند.
قسمت ۳۴ سریال ترکی گلجمال
دوا هرچیزی که ظفر میگه را باور نمیکنه و میگه داری مزخرف میگی! سپس باهاش دعوا میکنه و میگه چجوری تونستی حقایق زندگیمو از من مخفی کنی؟. فر به دروغ میگه گلجمال نه تنها پدرتو بلکه مادرتم کشت! دوا جا میخوره و میگه این چه ربطی به گلجمال داره؟ ظفر به دروغ میگه مادرت زن ضعیفی بود نتونست مرگ پدرتو هضم کنه خودکشی کرد، دوا به هم میریزه و میگه داری دروغ میگی! از طرفی دیگه ابراهیم همه چیزو برای گلجمال تعریف میکنه و میگه مادرت بازی بدی باهات کرد اول کاری کرد که عاشق دختر بزرگترین دشمنت بشی که بعد ازت بگیرتش حالا فهمیدی چرا مخالف این ازدواج بودم؟ گلجمال شوکه شده. ظفر مدام دروغ پشت دروغ میگفت که مامان گارا دیگه نمیتونه تحمل کنه و میره جلو و میگه ظفر پهلوان! ظفر با دیدنش شوکه میشه به حدی که انگار روح دیده، سپس مامان گارا بهش میگه تا حالا تو عمرم آدم پست تر و دروغگوتر ندیدم! ظفر عقب عقب میره و میگه تو چطوری؟ مامان گارا بهش میگه بگو اگه جرأت بگو مادرش چجوری مرده؟! بگو دیگه! ظفر از شدت شوکه شدن از حال میره و گل اندام و وفا میرن سراغش و سریع به آمبولانس زنگ میزنن.
دوا مدام از مامان گارا میپرسه تو از کجا میدونی؟ تو مادرمو از کجا میشناسی؟ اونا بدون هیچ حرفی به هم نگاه میکنن و بعد از رفتن اونا مامان گارا با دوا حرف میزنه و میگه که مادرشه دوا با دهانی باز نگاهش میکنه و میگه نه این امکان نداره مادر من مرده! فیروزه سعی میکنه همه چیزو واسش توضیح بده تا اونو ببخشه اما دوا ازش فاصله میگیره و میگه به من دست نزن و به اتاقش میره و گریه میکنه. فیروزه پشت در میشینه و با گریه ماجرارو برایش تعریف میکنه دوا بعد از مدتی چمدانش هایش را بسته و از خونه میخواد بره که فیروزه میگه نمیزارم بری اما دوا به راهش ادامه میده. تو بیمارستان گل اندام و وفا در حال حرف زدنن که چیشد اصلا اینجوری شد! چرا باید ظفر با دیدن مامان گارا بهم بریزه؟ مرت میگه این احتمال داره که اون زن مادر دوا باشه؟ اونا اول جا میخورن و میگه این چرت و پرتو از کجات درآوردی؟! سپس کمی باهم حرف میزنن که پرستار میاد و میگه ظفر به هوش اومده و میخواد گل اندامو ببینه. او پیشش میره و ظفر بهش میگه که فیروزه مادر دوا بوده و ماجرای پرت کردنش تو رودخانه رو میگه. گل اندام با ظفر حرف میزنه و در آخر بحثشون میشه.
ظفر بهش میگه که از قصد این کارو کرد چون میخواست زجر کشیدن گلجمالو ببینه گل اندام میگه پس خوشحال باش چون باعث شدی من باورت هم ازدواج کنم و او دیر یا زود منو ول میکنه و میره و دوباره من تنها میشم! ظفر دلداریش میده و میگه تو تنها نیستی منو داری! گل اندام میگه نه خیر از این به بعد تنهایی چون کسی دورت نیست و میره. دوا به خونه پیش پدرش رفته و اونجا با دیدن آرمان میگه تنها دلخوشیم تویی الان سپس سعی میکنن آرومش کنن. فیروزه تو خونه در حال گریه ست که وفا میره خونه و میگه چرا به ما دروغ گفتی؟ فیروزه میگه وقتی اولش حقیقتو نگفتم هرچی گذشت سختتر شد واسم بعد ما یه خانواده شده بودیم و من شماهارو خیلی دوست داشتم اومدی بگی از اینجا برم؟ وفا میگه اینو من نباید بگم گلجمال باید بگه. فردای آن روز ایپک و آرمان با دوا صحبت میکنن تا از فکر گلجمال دیگه بیرون بیاد اما دوا میگه اون تنها مردیه که میتونم عاشقش باشم اونا با همه ی اتفاقاتی که افتاده تعجب میکنن. گل اندام و مرت به خانه برمیگردن و گل اندام با دیدن فیروزه سرش داد میزنه و میگه چرا هنوز اونجاعه و نرفته که وفا میاد و ازش میخواد حدشو بدونه….