خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
قسمت ۳۷ سریال ترکی نشاط زندگی
من پیش بچه هام میمونم و هیچ جا نمیام! مهمت میگه من هرجا برم تو هم باهام میای تو زنمی! و باهم بحث میکنن. نشه تو خونه بنیامین ازش درباره خانواده اش میپرسه و میگه زن و بچه ای کسی نداری که بهش خبر بدم از حالت؟ او میگه نه نشه میگه یعنی همیشه تنها بودی؟ هیچ بچه ای نداری؟ بنیامین میگه چرا البته یه دختر دارم ولی نمیاد نشه دلیلشو میپرسه که او میگه چون تو این همه سال ازم سراغی نگرفته منم سراغی نگرفتم تا زندگیشو بکنه. یه نفر به دم در میاد که نشه به اونجا میره و میبینه فیلیس واقعی اومده اما او بهش میگه نیازی دیگه نیست میتونین برین چون من خودم اومدم از آشناهاشونم سپس به داخل خانه برمیگرده. سودا به نشه زنگ میزنه و میگه کجایی؟ و وقتی میبینه بیمارستان نیست میگه آروم به دل موندم یکبار بگی نزدیک بیمارستانم یادآور میام تو اتاقت! نشه ازش میخواد باهاش کنار بیاد به خاطر موقعیتی که واسش پیش اومده اما سودا میگه نه منتظرتم بیا بیمارستان من تو اتاقم منتظرتم.
مهمت مغازه را واسه فروش گذاشته که دوستانش ازش میپرسن اول سلامی حالا هم تو چه خبره؟ مهمت میگه دیگه وقتشه بازنشست بشم خیلی وقته تو فکرش بودم بچه هامم به خاطر من اینجارو میگردوندن حالا هرکدوم رفتن سر زندگی خودشون مصطفی با شنیدن این حرفا ناراحت میشه. نشه به زلوف زنگ میزنه و ازش میخواد تا بیاد اونجا به جاش وایسه تا اون بره بیمارستان زلوف قبول میکنه روشا میگه منم میام بریم واسش لباسم ببریم چند وقته همون لباسا تنشه. مصطفی با پدرش حرف میزنه و میگه اینجارو نفروش شما اینجارو دوست دارین من تنهایی چیکار کنم؟ مهمت میگه برو دنبال رویاهات همون خوانندگیت! یه نفر میاد تا مغازه را ببینه و بخره اما مصطفی میگه اصلا اینجا به درد کار شما نمیخوره و اونو میپرونه. زلوف پیش نشه میره و با استرس میگه اگه لو بریم چی؟ بفهمه تو نیستی من یکی دیگه ام؟ نشه میگه نباید بفهمه الان رفت بخوابه و استراحت کنه تا اون موقع ایشالله اتفاقی نمیوفته. نشه به بیمارستان میره و درباره پدرش با سودا حرف میرنه او میگه میخوای چیکار کنی؟ به عنوان فیلیس ادامه میدی؟ او میگه نمیدونم یه راهی پیدا میکنم تو چخبره؟ از دکتر مرت! سودا بهش میگه هیچی میخوایم یه شام ترتیب بدیم واسه تصمیم گرفتن برای بیمارستان. سردار پیش زینب و برادرش میره و ازشون کمک میخواد برای مشتری آوردن برای کافه. آنها پیشنهاد میدن تا بین همه پخش کنن که اگه بتونن یه حجمی از غذارو بخورن ربع سکه هدیه میگیرن و با مراد میرن تو سطح محله بین همه این خبرو پخش میکنن….