خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
قسمت ۴۱ سریال ترکی نشاط زندگی
نشه با دیدن زلوف خوشحال میشه و ازش میخواد همه جارو بشوره هرچی بیشتر بهتر زلوف از رفتارش جا میخوره و میگه باشه میشورم دیگه من مزاحمتون نشم برم نشه میگه نه بیشتر بمون بیشتر مزاحممون بشو بیا با ما بریم پیکنیک زلوف ناچارا قبول میکنه. مهمت به پسرهاش میگه ما قبل از پیکنیک میریم پیش فروشنده ای که منصرف شده باید ببینم چیشده که منصرف شده. خانم ها تو مسیر فتن به پیکنیک هستن که زلوف هرسری که حرف از بنیامین پدرش میزنه نشه سرعتو زیاد میکنه و قوانینو هم رعایت نمیکنه که همه میترسن و استرس میگیرن. مهمت با پسرهاش پیش کسی میره که میخواسته مغازه رو بخره و ازش میپرسه که دلیل منصرف شدنش چی بوده؟ خطا از طرف ما بوده؟ او میگه که بچه های خودت اومدن و وقتی ماجرارو تعریف میکنه مهمت با چوب دنبال مصطفی و سردار میوفته که آنها فرار میکنن سپس بهشون میگه من یکم تردید داشتم تو فروش ولی با این کارتون دیگه مطمئن شدم که باید این کارو بکنم! سپس به پیکنیک میرن. تو پیکنیک نشه زیادی انرژی داره و هرکی تا یه چیزی میگه میره پیشش و میگه من کمکت میکنم و کار قبلیم نصفه نیمه رها میکنه. صالحه از روشا میپرسه که نشه یجوری نیست؟ او میگه که رفته بوده پدرشو ببینه و تعریف میکنه همه چیزو.
بعد از چند دقیقه سرای هم به اونجا میاد و مراد میره پیشش و شروع میکنه باهاش حرف زدن تورکان از دور اونارو میبینه و کنجکاو میشه و از رفتار مراد با اون دختر حرص میخوره و حسادت میکنه. او از توجه های مراد به سرای کلافه میشه. نشه تو فکره و اصلا چیزی نمیتونه بخوره و مصطفی هم هرچی باهاش حرف میزنه تاثیری نداره. آنها باهم در حال حرف زدنن که سودا به نشه زنگ میزنه و ازش میخواد تا امروزو بیاد شیفت یکی از دوستاش وایسه نشه هنوز حرف سودا تموم نشده میگه میام میام نیم ساعت دیگه اونجام سودا تعجب میکنه. نشه وقتی به بیمارستان میره تو اورژانس به همه بیمارها خودش رسیدگی میکنه که دوستش ازش میپرسه حالت خوبه؟ یجوری! نشه میگه نمیخوام فکر و خیال کنم اگه بیکار بشم فکر و خیال میکنم اونموقع مثل خوره میوفته به جونم باید خودمو سرگرم کنم. تو خونه مهمت با صالحه بالاخره کنار میان و صالحه راضی میشه که بره با مهمت به شیله….