خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
قسمت ۴۴ سریال ترکی نشاط زندگی
سرای به کافه سردار میاد و مراد با دیدنش سریعا پشت کانتر پنهان میشه و از سردار و آیلین میخواد بهش بگن نیست و کاری کنن که ازش زده بشه اما روی سرای هیچ تأثیری نمیزاره و میره. نشه به اتاق شعله خواهر استاد مرت رفته و بهش یه دفتر نقاشی میده و میگه طرح بکش روش هرچی دوست داری و میره. پدر نشه بنیامین با نوه هاش تو کافه سردار قرار گذاشته و باهم دیگه صحبت میکنن و میخندن و ارتباط میگیرن که مصطفی با سردار، آیلین و مراد از دور اونارو میبینن و لبخند رضایت میزنن. نشه میره اتاق شعله و نقاشی که واسش گرفته را میگیره همان موقع استاد مرت میبینتش و ازش میخواد بیرون حرف بزنن سپس بهش میگه مگه نگفتم از خواهرم دور باش؟ او بانشه دعوا میکنه و در آخر میگه دیگه دور کارآموزیتو اینجا خط بکش سودا میاد و میگه چیشده؟ و با مرت تو اتاقش حرف میزنه و میگه شما حق ندارین مسائل شخصیتونو با انترن ها دخالت بدین! سودا با نشه حرف میزنه و میگه با استاد مرت حرف زدم فکر کنم متوجه اشتباهش شد سپس نشه نقاشی شعله را نشونش میده و میگه به نظرم این خونه ای که کشیده حکم خانواده اش را داره و این گل های پیام که کشیده شده روش همون حس گناهیه که خودش احساس میکنه هنوز خودشو مقصر اون تصادف میدونه. سپس بعد از کمی حرف زدن از اتاق بیرون میره که شعله جلوشو میگیره و میگه از طرف برادرم ازت معذرت میخوام و میره داخل اتاق که نشه از اینکه حرف زد خوشحال میشه و برای مرت پیغام صوتی میفرسته که سریعا بهش زنگ بزنه.
شب مراسم خواستگاریه و همه در حال حاضر شدن هستن. نشه شروع میکنه سوالاتی از خانواده اش کردن تا از دید روانشناسی بهشون نگاه کنه که اونجا امره لو میده که صبح با پدربزرگشون حرف زدن نشه با مصطفی به خاطر این پنهان کاری حرف میزنه که سردار میره پیششون و میگه آماده شدیم بریم دیگه. آنها به مراسم خواستگاری از آیلین میرن و در آخر آیلین و سردار باهم نامزد میکنن. فردای آن روز سر میز صبحانه زینب درباره بخشیدن پدربزرگش با مادرش حرف میزنه و میگه آخه بهمون گفت هرچیزی هم که بشه نمیره و تا آخرش اینجاست و پا پس نمیکشه نشه خوشحال میشه. تو بیمارستان مرت با قهوه میره اتاق سودا و ازش عذرخواهی میکنه به خاطر رفتارش و باهم کمی صمیمی تر میشن. مصطفی وقتی نشه را به بیمارستان میرسونه تو مسیر باهاش درباره پدرش حرف میزنه که نشه کمی نرم میشه و وقتی به بیمارستان میرسه پدرشو اونجا میبینه و بهش میگه وقتی ازم داشتی دور میشدی قبلش بهم سوت زدنو داشتی یاد میدادی هنوزم بلد نیستم میتونی بهم یاد بدی بابا؟ بنیامین میگه معلومه دخترم و همدیگرو بغل میکنن که مصطفی اشک شوق میریزه….