خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۴۷ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۴۷ سریال ترکی عشق از نو

فادیک و اورهان به اتاق زینب می روند. آنها زینب را به خاطر برخوردش با فاتح سرزنش میکنند. زینب که عصبی است آنها را از اتاقش بیرون میکند. در خانه مقدس با خوشحالی روی مبل لم داده و به عکس خانوادگی بدون زینب نگاه میکند. سلین او را میبیند و از اینکه به خواسته خودش رسیده حرص میخورد و با او بحث میکند. فاتح در خیابان راه می رود و در مسیر به خاطراتش با زینب فکر میکند و اشک میریزد. او دم خانه مته می رسد و پیش او می رود. شوکت به اتاق زینب می رود. زینب با او نیز دعوا میکند و میگوید که زندگی اش بازیچه آنها شده است. سپس او را نیز از اتاق بیرون میکند و میگوید که میخواهد در اتاق با پسرش تنها باشد. فاتح با ناراحتی برای مته ماجرا را تعریف کرده و میگوید که زینب به او در مورد سلیم چه چیزهایی گفته است. مته سعی دارد فاتح را دلداری بدهد. فادیک با سلین تماس میگیرد و ماجرا را برای او تعریف میکند و میگوید که زینب عصبی است و او را نیز از خانه بیرون کرده است.
آنها در پی این هستند که بتوانند مشکل را حل کنند. شب در خانه، همه از مشکل بین فاتح و زینب ناراحت هستند اما مقدس خوشحال است و مدام طعنه می زند. فهمی و گلسوم از حرفهای مقدس عصبی و کلافه هستند و به او هشدار می‌دهند اما مقدس اهمیتی نمی‌دهد. شب، زینب بیرون آمده و در حیاط می نشیند. اورهان پیش او می رود و به او میگوید که او را درک میکند که عصبانی بشود اما اگر خودش روزی می فهمید که پدرش زنده است، علاوه بر این که عصبانی می شد، از طرفی به خاطر زنده بودن پدرش خوشحال می شد زیرا تمام این سالها حسرت داشتن پدرش را داشته است. زینب کنی متاثر می شود اما چیزی بروز نمی‌دهد. سلین به خانه فادیک می رود و با هم در مورد اینکه چگونه باید زینب را آرام کنند و با فاتح آشتی بدهند صحبت میکنند. زینب تا صبح فکر میکند و از کار و رفتار خود با فاتح پشیمان می شود. او به خانه پیش فادیک می رود و او را بیدار میکند و به خاطر رفتار دیروز از او معذرت خواهی میکند.
سپس مثل گذشته ها کنار فادیک روی تخت می خوابد. آیفر به اتاق می آید و او نیز میخواهد مثل گذشته ها بین آنها بخوابد اما به خاطر وزن زیادش باعث اذیت آنها می شود. زینب به سلین نیز پیام میدهد و از او معذرت خواهی میکند و میخواهد با او حرف بزند. سلین با خوشحالی حاضر می شود تا بیرون برود. او در جواب خانواده میگوید که فاتح و زینب در حال آشتی کردن هستند. گلسوم و فهمی خوشحال می شوند اما مقدس عصبی می شود و نمیخواهد این اتفاق بیفتد و از سلین میخواهد که دخالت نکند. سلین بی اهمیت به حرف او از خانه بیرون می رود. فاتح به مته میگوید‌ که تصمیم دارد از زینب جدا بشود. مته جلوی فاتح را میگیرد که بیرون نرود. فاتح میگوید که میخواهد به شرکت برود و پیش زینب نمی رود. فادیک و سلین پیش زینب می روند و با هم فکر میکنند که زینب چگونه باید دل فاتح را به دست بیاورد. آنها به زینب میگویند که سراغ فاتح برود و با او حرف بزند .

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا