خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۴۹ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۴۹ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال ترکی تازه عروس

بلا و هازار شب پنهانی میرن بیرون از خانه تا همدیگرو ببینن و بلا میگه تا کی این وضعیت ادامه داره؟ هازار میگه با بابا صحبت میکنم تا راستشو به همه بگه همان موقع حسنی نامزد هازار به اونجا میاد که بلا پنهان میشه. او با هازار خودمونی حرف میزنه و سعی میکنه نزدیکش بشه که هازار ازش میخواد بره. بعد از رفتنش بلا میاد و ادای حسنی را درمیاره و میگه من دیگه نمیتونم تحمل کنم و دستشو میگیره تا برن پیش قلندر خان. عایشه نشسته داره گریه میکنه که نمیتونه کیکی که اونجاست را بخورد معتبر باهاش حرف میزنه و بهش آب میده و میگه اینو خودم دیدم آسیه ازش خورد میتونی بخوری آسیه با مادرش داخل میان که آسیه میگه نگران نباشین با خیال راحت کیک بخورین مامانم الکی داره میترسونتتون اما معتبر میگه نه ما رژیم گرفتیم سپس عایشه گریه میکنه و چرت و پرت میگه که معتبر میگه خوابش میاد واسه همین اینجوری شده میبرمش بخوابونمش آسیه میخنده و به مادرش میگه عجب آدمی هستی تو مامان. نازگل و بلا بیرون نشستن و باهم فکر میکنن که چیکار کنن از دست حسنی خلاصه بشن. شیرین و دیلان رو یه تشک خواب و مدام سر لحاف باهمدیگه جنگ و دعوا دارن، با آن به اونجا میره با دوتا لیوان شیر و به دیلان میگه شیر قبل از خوابتو آوردم دیلان! دیلان جا میخوره و میگه شیر؟ من کی شیر خوردم که الان بخورم؟ باران چشم و ابرو میاد که لو نده سپس میره بینشون میخوابه شیرین کلافه میشه و ازش میخواد از اونجا بره باران میره رو کاناپه بالا سرشون میخوابه شیرین با عصبانیت بلند میشه و میگه من میرم وقتی برگشتم از اینجا باید رفته باشی فهمیدی؟ شیرین میره پیش نازگل و بلا و میگه شما دوتا باز دارین قبر کیو میکنین؟ نازگل با حرص میگه اون حسنی بی جسه!

نازگل بعد از چند دقیقه به اتاقش میره و شیرین بلارو دلداری میده و میگه که نگران نباش. فردای آن روز همه سر میز صبحانه نشستن که بلا حواسش نیست و یکدفعه به هازار میگه نون میخوای عشقم؟ حسنی و بقیه میشنون و میگن چی؟ عشقم؟ همگی از ترس شوکه شدن که بلا میخواد قضیه را جمع کنه. حسنی با عصبانیت میگه بله؟ عشقم چیه این وسط؟ ناخدا شوقی میگه اینجا چخبره؟ بلا میخواد ماجرارو جمع کنه و میگه باران عشقم نون نمیخوای؟ همگی بیشتر شوکه میشن. خان میگه میدونی ناخدا باران و بلا شیرینی خورده همدیگه ان ولی چون از قلندر خان میترسن بهش نگفتن و ما هم بهشون چیزی نگفتیم واسه همین چراغ خاموش رفتیم جلو تا ببینیم چی میشه عایشه با خنده به معتبر میگه الان نفهمیدم باران و هازار هوو همدیگه اند؟ و میخندن. ناخدا شوقی میگه اینجوری که نمیشه من با قلندر صحبت میکنم تا واسشون یه عقد بخونیم این دوتا جوان هم برسن به همدیگه. جوان ها میرن تو یه اتاق و باهمدیگه صحبت میکنن که باید چجوری این وضعو جمع کنن. ناخدا شوقی میره پیش قلندر و کامیل و درباره مراسم ازدواج باران و بلا صحبت میکه آنها که از چی ی خبر ندارن حسابی جا میخورن و نمیدونن که اصلا ماجرا از چه قراره. معتبر و عایشه از ترس اینکه آسیه و مادرش بلایی سرشون نیارن چیزی از دست اونا نمیخورن به خاطر همین از هر غذایی که رو میز گذاشتن اول به کامیلیا میدن تا اون بخوره. او میگه دیگه دارم میترسم نمیتونم بخورم اما عایشه میگه میخوام از همه ی غذاهای اینجا بچشی که ببینی چجورین. کامیلیا دیگه نمیخوره و از رفتار اونا متوجه میشه که موش آزمایشگاهی بوده و باهاشون دعوا میکنه. قلندر به اتاق میره و بهشون میگه من یه چند دقیقه بیرون بودم تنهاتون گذاشتم ببینین چیکار کردین؟ سپس به بلا میگه که از اول همه چیزو تعریف کنه.

بلا میگه سر میز صبحانه بودیم همه بودن که من یکدفعه حواسم نبود به هازار گفتم نون میخوای عشقم؟ بعد اونا هم شنیدن منم واسه اینکه ماجرا جمع بشه گفتم با باران بودم قلندر کلافه میشه و میگه آخه چه عشقی؟ از این به بعد ممنوع استفاده از این کلمات اینجا فهمیدین؟ جوان ها میخوان برن بگردن که ناخدا شوقی میگه خواهرزاده هام ادریس و تمله میگردوننتون آنها میگن نیازی نیست خودمون میریم اما ناخدا میگه شما جاییو بلد نیستین که اونا میگردوننتون. عایشه به آفت زنگ میزنه و میگه که گوکان اومد یا نه آفت میگه نه نیومده مامان هنوز. عایشه با نگرانی میگه مطمئنی؟ همه جارو گشتی؟ شاید اومده تو ندیدیش! آفت میگه واقعا که مامان مگه باسترماست که زیر وسایل باشه ندیده باشمش! من هرروز تو بالکن وایمیستم اما نیومده نیست که نیست! عایشه میگه با مادرشوهرت درست حرف بزن و دلداریش میده و میگه نگران نباش حتما میاد. عایشه بعد از قطع تماس دلش میگیره و به خاطر دلتنگیش گریه میکنه و گوکان را صدا میزنه. آفت کنار استخر ایستاده و با خودش میگه یعنی میشه الان گوکانم از پشت سر بیاد بزنه رو شونه ام منم یهو از ذوق بپرم تو بغلش بگم عشقم اومدی؟ همان موقع عمو مسلم از پشت سر میزنه رو شونه اش که آفت فکر میکنه گوکانه سپس میپره تو بغلش و میگه اومدی عشقم؟ اما عمو مسلم پرتش میکنه تو استخر. آفت به خودش میاد و میگه عمو چیکار میکنی؟ مسلم میخنده و میخواد دستشو بگیره تا بزارتش بیرون اما دوباره میندازتش و میخنده سری سوم آفت دیگه بهش اعتماد نمیکنه و میگه خودم میام نمیخوام….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا