خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی دشمن عشق
در این مطلب از سایت جدولیاب شما خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی دشمن عشق را مطالعه میکنید. همراه ما باشید. سریال Aşka Düşman یکی از جدیدترین سریال های ترکی ۲۰۲۴ بود که به کارگردانی مسعوده ارارسلان (Mesude Erarslan) ساخته شد. نویسندگی این اثر نیز با ایلم کانپولات (Eylem Canpolat) و اوزان آکسونگور (Ozan Aksungur) بود. داستان سریال درباره زنی به نام بحریه است که تمام اعتقادش را به عشق از دست داده و سه دختر خود را از عاشق شدن منع میکند. او هیچ اعتمادی به مردان ندارد و به سه دخترش نیز همین مفاهیم را آموخته است. نام یکی از دختران بحریه اینجی است و وقتی او با مردی به نام اویگار روبهرو میشود، به او حس پیدا میکند و بدین ترتیب روبهروی عقاید مادر خود میایستد.
قسمت ۴ سریال ترکی دشمن عشق
اینجی با حالی بد میره خونه که وقتی مادرش و خواهرش میبیننش از حالش جا میخورن و میگن چیشده؟ اینجی میگه چیزی نیست خوردم زمین به خاطر همین حالم زیاد خوب نیست و میره اتاقش و دوش میگیره. خواهرش ماهور میره پیشش و میگه چیشده خواهرم به مامان گفتی خوردی زمین ولی میدونم که اینجوری نبوده به من بگو! اینجی میگه حالم اصلا خوب نیست میشه بعدا حرف بزنیم و واست تعریف کنم؟ ماهور میگه نمیخواد چیزی تعریف کنی نمیخوام بدونم اینجوری مامانم بپرسه میگم که چیزی نمیدونم تو استراحت کن انگاری هرچی شده تو نمیخواستی پس استراحت کن و دیگه بهش فکر نکن سعی کن فراموشش کنی سپس میره بیرون از اتاق و خودخوری میکنه. اویگار به بیمارستان رفته و اونجا به دختر بچه ای که کبدش از بین رفته رسیدگی میکنه. ماهور با وکیل رفته پیش مادرش و با طعنه درباره آتیش سوزی خبر میگیره که مادرش بهش نگاه میکنه وکیل میگه هنوز پرونده در جریانه ولی متوجه شدیم که تمام دوربینارو پاک کردن ماهور با تعجب میگه یعنی خواستن مدرکو پاک کنن این جرم خیلی سنگینیه وکیل تأیید میکنه و میگه آره خود آتش سوزی منابع طبیعیم جرم بزرگیه و میره.
وقتی ماهور با مادرش تنها میشه بحریه باهاش بحث میکنه و میگه یعنی الان داری منو تهدید میکنی؟ که چی بشه؟ میفهمی داری چی میگی؟ ماهور میگه این دختری که الان میبینی با دختر صبح خیلی فرق داره فردا اویگار با خانواده اش میاد اینجا تو هم قبول میکنی با ازدواج ما! بحریه میگه فکر کردی داری چیکار میکنی؟ من تا زنده ام نمیزارم و موافقت نمیکنم! اویگار با دوستش تلفنی حرف میزنه و دوستش بهش میگه خوب چیشده؟ اویگار میگه هیچی سیلی زد بهم و رفت دوستش میگه خوب تو چیکار کردی؟ رفتی دنبالش؟ اویگار میگه نه من شوک شدم تاحالا دختری باهام اینجوری رفتار نکرده بود! کاری نکردم. اینجی تو خونه خوابیده که خواب میبینه رفته دوباره دریا و اونجا وقتی تو ساحل اختصاصی میره اویگار میبینه که یه دختر تو بغلشه وقتی میبینه اون دختر خودشه داد میزنه و میگه نه اینجی اینکارو نکن! و یکدفعه از خواب بیدار میشه. اویگار به ماهور زنگ میزنه که ماهور بعد از کمی حرف زدن و احوالپرسی بهش میگه که بالاخره مامانم راضی شد و کفتم فردا میاین اویگار میگه منم واسه همین زنگ زدم و میخواد کنسل کنه که او متوجه میشه ولی میگه من به زور مادرمو راضی کردم نمیخوای که کنسل کنی؟ چون اگه الان نیای دیگه راضی نمیشه! اویگار ناچارا میگه باشه میایم….