خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۵۴ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۵۴ سریال ترکی عشق از نو

زینب و فاتح به خانه می رسند. مصطفی میگوید که بقیه پرسنل را بیرون فرستاده و کسی خانه نیست و خیالشان راحت باشد. زینب و فاتح به حیاط می روند و آنجا را تزیین شده همراه با کیک زیبای عروسی میبینند و خیلی خوشحال می شوند. بچه ها به آنها می‌گویند که سریع به اتاق بروند و لباسهایشان را عوض کنند. وقتی که آنها به اتاق می روند، زینب با دیدن لباس عروس متاثر شده و ناگهان نظرش عوض می شود و حاضر به پوشیدن لباس نیست. او میگوید که آنها در حال دروغ گفتن به خانواده شان هستند و او نمی‌تواند این خیانت را انجام دهد و عذاب وجدان دارد. فاتح متعجب شده و سعی دارد زینب را راضی کند که از این افکار دست بردارد اما زینب اصرار دارد که با این وضعیت ازدواج نکنند. فاتح میگوید که آنها می‌توانند ازدواج کند و بعد سر فرصت موضوع را به خانواده ها بگویند، اما زینب میگوید که ابتدا باید حقیقت را بگویند و بعد با خیال راحت ازدواج کنند. او از اینکه گلسوم دارایی خود را به نام سلیم زده عذاب وجدان دارد . بچه ها در حیاط منتظر هستند و عاقد نیز آمده است. زینب و فاتح بیرون می آیند و بچه ها از اینکه آنها آماده نشده اند متعجب می شوند.

فاتح با حرص توضیح میدهد که زینب منصرف شده است. بچه ها نیز عصبی می شوند. اما در نهایت همه چیز لغو می شود. شب، زینب و فاتح در اتاق مشغول صحبت هستند و فاتح باز هم سعی دارد زینب را منصرف کند و از واکنش بد خانواده و نتیجه این کار صبحت میکند. زینب میگوید که فاتح بزرگ نمایی میکند و آنقدر ها هم بد نمی شود و آنها بالاخره بچه هایشان را می بخشند. آنها تصمیم میگیرند که در اولین فرصت با همه صحبت کنند و حقیقت را بگویند. صبح روز بعد، گلسوم از خانه جنگلی به خانه برمی‌گردد. ‌ زینب دم در به او میگوید که میخواهند در مورد موضوع مهمی با او صحبت کنند. گلسوم داخل می رود و سپس یک آمبولانس که فاتح خبر کرده، پیشاپیش مقابل درب خانه منتظر می ایستد‌ گلسوم منتظر شنیدن حرفهای فاتح و زینب است. زینب بی مقدمه شروع به گفتن همه حقایق میکند. گلسوم شوکه شده و از حال می رود. فاتح سریع اورژانس را صدا کرده و گلسوم را به بیمارستان می رسانند. فهمی و مقدس به بیمارستان می آیند و سپس از بچه ها علت بد شدن حال گلسوم را می پرسند. فاتح میگوید که به علت سابقه بیماری بوده است، اما زینب میخواهد حقیقت را به آنها نیز بگوید ‌ فهم نیز بعد از شنیدن حقیقت از حال می رود.

مقدس با شنیدن خبر به شدت خوشحال شده و از خوشحالی از حال می رود. آنها را نیز کنار گلسوم بستری میکنند. سلین و اورهان در بیمارستان می مانند و زینب و فاتح به خانه شوکت می روند تا حقیقت را به آنها نیز بگویند. فاتح یک آمبولانس نیز برای آنجا خبر میکند. شوکت و یادگار منتظر شنیدن حرفهای آنها هستند. زینب از واکنش شوکت می ترسد و از فاتح میخواهد که او تعریف کند. فاتح سریع همه چیز را می‌گوید و یادگار نیز از حال می رود. شوکت شوکه شده و تیک عصبی میگیرد . آنها را نیز به بیمارستان منتقل میکنند. زینب فاتح را بخاطر خبر دادن ناگهانی مقصر میداند اما فاتح کلافه شده و می‌گوید که این کار از اساس مشکل داشته است. شب در خانه ، آیفر در مورد اصل ماجرا از فادیک سوال میکند. فادیک شروع می‌کند و از ابتدای ماجرای آشنایی زینب و ارتان و رفتن آنها به آمریکا و حامله شدن زینب تعریف میکند. او به قدری حرف می زند که آیفر خوابش میبرد

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا