خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۵۸ سریال ترکی اوچ کوروش
پلیس ها تمام افراد اون خرابه از جمله لیلارو بازداشت میکنن. افه به اونجا میاد و میگه همینم کم مونده بود که بیام از بازداشت دربیارمت! لیلا میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ من به کمک تو احتیاجی ندارم! افه به افسر میگه منو کمیسر بلنت فرستاد باهاتون حرف زده؟ افسر تایید میکنه و به لیلا میگه آزادی. لیلا میگه من نمیخوام از اینجا برم چند روز دیگه خودتون میفهمین من بی گناهم آزادم میکنین نمیخوام به حرف این مرد آزاد بشم. آنها باهم کل کل میکنن که افه میگه اصلا اونجا چیکار میکردی؟ لیلا میگه دنبال کونیالی بودم اصلا به تو چه؟ افه وقتی میبینه حرف گوش نمیده اونو بلند میکنه و با زور میبره. بهار از هتل بیرون میره تا به فرودگاه بره که میبینه کارتال مثل قبل با آتیش جلوی هتل نوشته نرو. بهار اعتنایی نمیکنه و سوار تاکسی میشه. کارتال که از دور میبینتش سوار ماشین میشه. بهار وقتی به فرودگاه میرسه میبینه کارتال اونجا هم نوشته نرو بهار لبخند میزنه و از ماشین پیاده میشه. کارتال پیشش میره و میگه چیکار کنیم واسه اینکه بخندی باید شهرو به آتیش بکشیم؟ بهار میگه اگه میگفتی هم کافی بود کارتال میگه باید بهت یادآوری میکردم که کی هستم! حالا چیکار میکنی میری جفتمونو به آتیش میکشی یا میمونی تا باهم بسوزیم؟ بهار او را در آغوش میگیرد و میبوسد. شاهین و مسلم به انبار کرکماز میرن که مسلم میگه اگه کرکماز بفهمه خیلی بد میشه که ولی شاهین میگه ما که اینجا نیومدیم! اومدیم؟ کسی نمیفهمه که! فقط همه کشته میشن. یکی از افراد کرکماز پنهان میشه و به کرکماز زنگ میزنه و اطلاع میده که بهمون حمله شده ماسک دارن نمیدونم کی هستن! شاهین به مسلم میگه شما برین من میام یخورده اینجا کار دارم. بهار به یشیم زنگ میزنه و میگه که من دارم برمیگردم هتل تو هم بیا اونجا. کارتال به بهار میگه اسمش گفتی آتشه؟ بهار تایید میکنه کارتال میگه پسره؟ بهار لبخند میزنه و تایید میکنه. کارتال بهش میگه فکر میکنی از من خوشش میاد؟ اونقد خوب هستم که بخواد الگوش بشم؟ بهار میگه خودمون میفهمیم بعدا و میخوان سوار ماشین بشن که کارتال میگه نه من نمیام من فردا میام. بهار میگه چرا تو که ذوق داشتی؟
کارتال میگه نمیخوام اینجوری منو ببینه لباس های خاکی و کثیف! بهار قبول میکنه و کارتال میپرسه چی دوست داره؟ چه رنگ هایی؟ بهار جواب میده و در آخر میگه لوسش نکنی همرو بخری! کارتال میگه نه اون قرار نیست لوس بشه چون باید مرد بشه! تو بهترین مدرسه ها درس بخونه و از هم خداحافظی میکنن. فردای آن روز کرکماز به انبار میره و میگه کار کی بوده؟ آدم کرکماز میگه نمیدونم ولی یه نظونه داره کرکماز میره و میبینه عکس عقاب کشیدن رو دیوار و کرکماز میفهمه که کار کارتال بوده. کارتال در خانه قدیمی کلی بادکنک خریده با کلی اسباب بازی و با دیدن عروسک ها ذوق میکنه روشن و شسو با لبخند به خوشحالی کارتال نگاه میکنن. فردی به اسم اکرم به چتین زنگ میزنه و میگه که کارتال دیشب غوغا کرده و به انبار کرکماز رفته و با کشتن تمام افراد، تمام جنس هارو برداشته. چتین جا میخوره و میگه چطور ممکنه؟ وقتی کارتال او را میبینه میگه چخبر از کرکماز؟ خبری داری؟ چتین میگه خبرها دست توعه! چیکار کردی دیشب؟ کارتال ماجرای بهارو میگه او فکر میکنه کرکمازو میگه و کارتال با شنیدن ماجرای کرکماز میگه کار شاهینه مثلا میخواد منو بندازه به جون کرکماز! افه کونیالی را آزاد میکنه ولی او میگه نه خونه لیلا میره نه خونه قدیمی چون کارتال میبینتش افه میگه باشه بیا خونه من لیلا میگه منم باید بیام ولی تو نباید بیای افه میگه باشه تو خونه خودم نمیام همین که شما تو امنیت باشین خوبه. چتین به افه زنگ میزنه و لیلا اسم کارتالو میشنوه و بعد از پرسیدن ازش میفهمه که باهم دوباره همکاری میکنن که با طعنه میگه خوبه خیرت به یکی میرسه و میره. کارتال و بقیه و افرادش به انبار کرکماز میرن و جلوی امضاءش رو دیوار تماس تصویری میگیره و میگه خواستم بگم جای دیگه ای نری اشتباهی کرکماز سریعا به طرف انبار میره.
شاهین با آزاده قرار میزاره آزاده میگه شنیدم کارتال اومده دیشب قمارخانه! شاهین میگه بشین نتیجه را ببین چند وقت دیگه کرکماز میمیره ولی من ماشه را نمیکشم! کرکماز و آدم هایش به انبار میرن و کارتال تو همان اتاق تصویر عقاب میشینه و شروع میکنه به موسیقی زدن نوازنده هایی که آورده هم شروع میکنن به نواختن. آنها کف انبار را روغنی کردن به خاطر همین تعادل ندارن و شسو و بقیه شروع میکنن آدم های کرکماز را کشتن. سپس کرکماز را پیش کارتال میبرن. کارتال میگه این صحنه یادته؟ میخواستی بابامو تحقیر کنی؟ حالا من یه ریتم میزنم اگه بتونی بزنی جونتو میبخشم اما وقتی کرکماز میخواد بگیره کارتال میگه شوخی کردم و اونو میکشه. بهار داره پسرشو آماده میکنه چون کارتال قراره بیاد. کارتال و بقیه جسد را جلوی در خانه شاهین میبرن روی صندلی میبندنش و کلارینت جلو دهنش گذاشته و روی برگه نوشته به خاطر بابام. خدمتکار وقتی در را باز میکنه جیغ میکشه و شاهین را صدا میزنه او با دیدن اون صحنه خوشحال میشه و لبخند میزنه چون به چیزی که میخواسته رسیده اوکتای به پایین میاد تا ببینه چیشده که با دیدن جسد کرکماز چشماش پر از اشک میشه و میگه پسرم کارتال! و یا اون شب تو ذهنش مرور میشه. بهار در جواب به آتش که میگه بابا نمیاد؟ میگه شاید فردا بیاد ولی ناراحت نشو باشه؟ همان موقع پشت پنجره اتاق بهار نور افشان میزنن که آتش با دیدنش میگه آتیش بازی و ذوق میکنه سپس بادکنک هایی میبینه که تو هوا در حال بالا رفتن هستن. بهار لبخند میزنه و میگه بابایی اومد و باهم به تراس میرن. کارتال با دسته ای بادکنک و توله سگی تو دستش ایستاده و به پسرش میگه اومدم بابایی خدا حفظت کنه و اشک شوق میریزه…..