خلاصه داستان قسمت ۵ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۵ سریال رحیل
چند ماه قبل، اصلان تو تماشاخانه شعری میخونه و مردم دست میزنن و شادی میکنن مها از پشت پنجره ای نگاهشان میکند و خوشحاله تا اینکه یکدفعه مامورین نظمیه به داخل تماشاخانه میریزن و اصلان و مردم را که تشویق میکردن میخوان با خودشون ببرن مها جلوش می ایستد و میگه اینجا چخبره؟ و ازشون میخواد از اونجا بره اگه هم به مشکلی خوردن بره به امیرش بگه بیاد با اون صحبت کنه مامورین نظمیه از اونجا میرن. خدمه ی اندرونی در حال شستن رخت چرک ها هستن که زینت الملوک شمامه را به اونجا میبره و به زن های دربار میگه شماها برین همه ی رخت چرکارو شمامه میشوره تا دیگه این باشه فالگوش وایسه! شمامه با کلافگی میشینه و تمام لباسارو میشوره. او با ناله و گریه بقچه اش را بسته و پیش بیتاج رفته و گلگی میکنه که سوالی ولیعهد باید اینجوری زندگی کنه؟ ببین دستامو از بس رخت شستم و دستمال کشیدم دستام داغون شده و به بیتاج میگه من دیگه تحمل ندارم یا منو اینجا پناه بده با برمیگردم شهرستانک بیتاج آرومش میکنه و میگه باید طلسمت برداشته بشه و تحمل کن چیزی نمونده شمامه شارژ میشه از شنیدن حرفای بیتاج و اوراقی که از تو اتاق ولیعهد کش رفته را بهش میده.
ننه قمر تو خونه وقتی میبینه پسرش عزت اومده با خوشحالی اسپند واسش دود میکنه و قربون صدقه اش میره او بهش میگه که من میخوام برم حرمسرا میخوام برم کاخ گلستان را ببینم عزت میگه چرا ننه؟ ننه قمر میگه میخوام واست زن پیدا کنم میرم دخترارو ببینم. شمامه پیش شفیق رفته و خودشو از زن های اندرونی معرفی میکنه و میگه من و تو باهمدیگه میتونیم مها را بزنیم زمین! شمامه وقتی میفهمه اون شفیق هستش میگه خان بابا از ترس تو میخواست بره نظمیه و پیام بده به عدلیه شفیق میگه نمیدونی چقدر دلم واسه اندرونی تنگ شده! سپس بهش میگه که زن زمان پیغام داد تا بگم بری پیشش کارت داره. ننه قمر پی زینت الملوک رفته و او ازش پذیرایی میکنه. زینت الملوک میره به قسمت رخت شور خونه و به اونا میگه همتون برین فقط شمامه باید بشوره همگی با خوشحالی میرن. آنها حاضر میشن تا ننه قمر بره از بینشون یه دختر برای پسرش انتخاب کنه. ننه قمر به دختری به اسم تاجی اشاره میکنه تا دستشو بگیره و برن بشینن و حرف بزنن.
شمامه با دیدن سرور بهش به سکه میده و میگه به جاش بیا این لباسارو بشور کسیم پرسید شمامه کجاست بگو رفته سرویس زود میاد. بلور رفته پیش صحاف باشی و اصلان و از نگران بودنش نسبت به سلامتی مها میگه اصلان میخواد با اسب بره پیش مها که پدرش میگه اگه ببینن تورو کنار مها سرت میره بالا نیزه هرکاری میکنین باید در خفا باشه. خان بابا پیش ولیعهد میره و میگه چشمت روشن فردا مها بانو میرسه تهران نظمیه هم امنیتشو تضمین کرده. ولیعهد میگه هنوز نیومده لشکرکشی کرده از همه بزرگان و عالمان امضا گرفته برای آزادی استادش ای کاش کاری از دستم برمیومد تا آزادی استادش را پیشکش میکردیم. بیتاج با سرگد زمان صحبت میکنه سپس بهش نوشیدنی میده تا بخوره و شروع میکنه به خواندن وردهایی…