خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی ایگو + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی ایگو را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم با ما همراه باشید. سریال ترکی ایگو (به مرد نمیشه اعتماد کرد) با نام کامل Erkeğe Güven Olmaz و مخفف EGO به کارگردانی دوعا جان آنافارتا (Doğa Can Anafarta) و شنول سونمز (Şenol Sönmez) ساخته شد. نویسندگی این مجموعه ترکیه ای نیز برعهده جمعی از نویسندگان بود و در واقع اقتباسی از سریال کره ای وسوسه (Temptation) که خالق آن هان جی-هون (Han Ji-hoon) بود، محسوب میشود. این اثر از اوایل سال ۲۰۲۳ از شبکه فاکس ترکیه پخش و پس از چند ماه به پایان رسید.
قسمت ۶ سریال ترکی ایگو
الیف با ارهان حرف میزنه و میگه میدونی چقدر من در حال اذیت شدنم که اون دختر دور و برته؟ ارهان ازش ۳ ماه مهلت میخواد تا رابطه اش کلا با سیبل خانم قطع بشه که الیف میگه اونموقع دیگه جای من نیست پیشت و شب بخیر میگه و میره داخل خونه. سیبل موقع رفتن از خانه پدرش با خبرنگارها روبرو میشه که نگهبانان آنها را پراکنده میکنن تا سیبل از اونجا بره. وقتی به خانه اش میرسه ارهان جلوشو میگیره و میگه یه توضیح به من بدهکارین او میگه الان فرصتشو ندارم که ارهان دستشو میگیره و میگه کی اون عکسارو به خبرنگارها داده؟ سیبل میگه نمیدونم که ارهان میگه من نامزدتو دوست دارم و نمیزارم کارهای شما گند بزنه به رابطه ام و از وانجا میره. پدر سیبل حسابی ناراحته و کشتی چوبی که تو اتاقش بوده را میشکنه و گریه میکنه از طرفی سیبل هم تو خونه اش گریه میکنه و بهم ریخته. سیبل تو خونشه که ملیس میره پیشش تا باهم صحبت کنن درباره اتفاق پیش اومده که منشی سیبل بهش پیام میده و میگه کی میاین شرکت؟ اوضاع اصلا خوب نیست! سیبل میره تو فکر و سریع حاضر میشه.
سیبل وقتی به شرکت میرسه ظفر جلوشو میگیره و میگه میدونستم یه نفر تو زندگیته خوب اینو زودتر میگفتی، ولی هنوز دیر نشده اگه ازم عذرخواهی کنی و بخوای ببخشمت تموم میشه و باهم دوباره شروع میکنیم سیبل میگه عمرا اگه همچین چیزی بخوام و به داخل میره که ظفر میگه حالا خواهیم دید! سپس به خودش میگه با التماس میای سراغم و از اونجا میره. الیف به شرکت رفته که به سیبل خبر میدن سیبل میگهبب زنش به اتاق جلسه تا بیام. الیف اونجا با سیبل درباره اتفاق های افتاده صحبت میکنه و بعد از کمی بحث از اونجا میره. الیف تو لابی تونجای را میبینه و از آدم های اونجا میپرسه اون کیه که میفهمه برادر سیبل و پسر طاهر صاحب اون شرکته. الیف که میخواد تلافی کنه سریع به تونجای زنگ میزنه و میگه من پیشنهادتونو قبول میکنم واسه کار تونجای خوشحال میشه و باهاش قرار میزاره. تونجای میره دنبال برکای و باهم سر قرار با الیف میرن سپس به داخل یه ویلا میرن که الیف فکر میکنه خونه تونجای هست و تعریف میکنه، خدمتکار میاد و به تونجای میگه که اتاق کوچیکه آماده شده تازه طاهر خان هم دارن میان تونجای جا میخوره و میگه چی؟
سپس خودشو جمع و جور میکنه و میگه باشه سپس الیف و برکای را با خودش میبره تو اتاق و بهشون میگه همینجا بمونید سپس رو به الیف میگه واستون توضیح میدم سپس به پایین میره که همان موقع طاهر میاد. طاهر میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ تونجای میگه چیزی جا گذاشته بودم اومدم بردارم شما اینجا چیکار میکنید؟ طاهر میگه معلوم میشه سپس میپرسه اون پسر کی بود؟ فهمیدی؟ تونجای ترسیده و فکر میکنه که برکای را میگه و میپرسه کدوم پسر؟ همان موقع زنگ در زده میشه که تونجای با باز کردنش با سیبل روبرو میشه. طاهر میگه خوبه اصل کاری اومد. هنوز خیلی نگذشته که ارهان هم میاد و طاهر با دیدنش میگه این کیه دیگه؟ الیف که طبقه بالاست یواشکی میبینه و با دیدن ارهان و بقیه جا خورده…..