خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
قسمت ۶ سریال ترکی نشاط زندگی
نشه وقتی پیش سودا میره میگه باید چیکار کنم؟ سودا میگه چرا انقدر دیر کردی؟ حتما داشتی کارهای همیشگیتو میکردی یا غذا درست میکردی یا به خونه میرسیدی یا رفته بودی خرید یا شایدم با مادر شوهرت رفتی به این مهمونی های زنونه مسخره! نشه میگه نه واقعا تو فتوکپی بودم سپس سودا بهش سماره اتاق میده و میگه برو بهش داروهاشو بده نشه میگه همین؟ سودا میگه فعلا اینه برو بیا. نشه میره داخل اتاق که میبینه یه پیرمردی هست که به راحتی داروهاشو نمیخوره سپس نشه به بیرون میره و فکر میکنه سپس با یه کیک تولد میره داخل و میگه بیا باهم کیک بخوریم با هر یه چنگال کیک یه قرص هم میخوریم اما اون مرد قبول نمیکنه و از اتاق بیرونش میکنه نشه کلافه میشه که دخترش بهش زنگ میزنه و میگه دارم اینجا با مامان بزرگ مصاحبه میکنم سپس زینب ازش میپرسه تو کجایی مامان؟ او میگه تو دستشویی سپس صدای پیج کردن تو بیمارستان را میشنوه و میگه تو بیمارستان چیکار داری؟ او میگه هروقت تو درباره اون پسری که دوسش داری حرف زدی منم حرف میزنم و زینب میگه به نظرم معامله خوبیه و خداحافظی سپس قطع میکنه. نشه موفق نمیشه دارو را به اون پیرمرد بده که سودا پیششون میره و به نشه میگه اینجوری با بیمار صحبت نمیکنن! و بیرون میبرتش و بهش میگه میدونستم از پسش برنمیای! سپس کمی باهم کل کل و بحث میکنن.
سردار با آیلین قرار گذاشته که وقتی آیلین از خونه بیرون میاد میبینه جلوی در گلبرگ قرمز ریخته شده سپس یه راننده جلو میره و میشه نوشته ای سردار میده و یک بادکنک قلب بهش میده سپس تا ماشین راهنماییش میکنه. او آیلینو به مغازه ای خالی میبره که جلوی درش با گلبرگ قرمز تریین شده سپس به داخل میره که سردار پیشش میره و بهش پیشنهاد ازدواج میده و میگه حتما میپرسی چرا تو مغازه خالی! اما باید بگم که اینجا کافه ما میشه و قراره زندگیمونو شروع کنیم آیلین خوشحال میشه و همدیگرو بغل میکنن. شب تو حیاط خونه شام را بردن تا بخورن که سردار میگه میخوایم منو آیلین به خبر بهتون بدیم پدرش میگه بزار بعد شام. موقع شام نشه گوشواره های تورکان خواهرشوهرشو میبینه که میگه مبارکه جدیده؟ او تایید میکنه و میگه مصطفی واسم خریده نشه حرص میخوره. بعد از شام آنها میخوان خبر ازدواجو بدن که زینب فیلمی از مادربزرگش تو فضای مجازی میبینه که وایرال شده و درباره دلایل طلاق هایش از شوهرهایش میگه او برادرشو به خاطر اینکار سرزنش میکنه ولی از طرفی مادربزرگ خوشش اومده و به برادر زینب میگه که بازم ادامه بدین کلی به فالوورهام اضافه شده و دارم معروفند میشم همگی جا خوردن و سردار و آیلین هم برای اینکه موضوع کلا عوض شده و کسی به اونا توجه نکرد جا خوردن.