خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۷۵ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۷۵ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۷۵ سریال ترکی حسرت زندگی

غمزه به راننده میگه جلوی یه بار نگه داره و میره داخل شوکران بی ون منتظر میمونه و نوران میره داخل تا غمزه را بیاره بیرون اما زورش بهش نمیرسه و موفق نمیشه. شوکران بیرون یه نفر بهش میخوره و نوشیدنیش میریزه روش که شوکران میگه دیگه الکلی شدم دیگه برم داخل و میره پیش غمزه و نوران. صادق به نوران زنگ میزنه که او برمیداره و میگه با تو یه باریم و اسم اونجارو میگه و ازش میخواد سریعا بیان اونجا. عمر و صادق از راه میرسن اما هرچی به غمزه میگن او میگه من جایی نمیام که عمر رو کولش بلندش میکنه و میبرتش بیرون با خودش. شوکران به خانه میره که میبینه طاهر نشسته هنوز تو سالن که میپرسه چرا اینجایی؟ چیشده؟ او میگه کجا بودی؟ چرا انقدر دیر کردی؟ شوکران میگه مراسم تموم شد اومدیم دیگه ماشین دیر گیر اومد طاهر میگه از این به بعد دیر خواستی بیای زنگ بزن به اون دخترت تا نیاد از من حساب پس بگیره! شوکران جا میخوره و میره پیش ادا ببینه چیشده او با گریه بغلش میکنه و میگه چیشده؟ ادا از ترسش که از هم جدا بشن میگه او آرومش میکنه و میگه همچین چیزی نیست حالا بخواب ادا خیالش راحت میشه و میخوابه.

غمزه جلوی در خونه با عمر دوباره بحث میکنه و میخواد برگرده به همون بار که عمر بلندش میکنه و میبرتش تو و بعد از کمی بحث کردن همونجا تو سالن خوابشون میبره. عمر بیدار میشه زودتر و میز صبحانه مفصلی آماده میکنه. اما غمزه بدون صبحانه خوردن میره و عمر میگه منم میرم اشتهام کور شد. عمر و صادق رفتن به کمک تاجی برای درست کردن محله برای مراسم عروسی. شب شوکران و ادا حاضر شدن و کمی آرایشم کردن که طاهر میاد و میگه این چه وضعشه؟ و باهاشون دعوا میکنه که حاجی رشاد میاد و میگه الکی بزرگش نکن و باهم میرن به طرف مراسم. همه به مراسم رفتن که آخرسر وجدان با دخترش نیلوفر به اونجا میرن و همه به اون نگاه میکنن و صادق میگه اینو کسی دعوت نکرده بود که اینجا چیکار میکنه؟ کامیل رفته به خانه وجدان که میبینه اونجا نیست و هاکان میگه حتما رفته عروسی تو محل یه عروسیه کامیل میگه کجاست؟….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا