خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۷۷ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۷۷ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی تازه عروس

باران از دیلان میپرسه که شیرین میدونه که با دوست پسر قبلیش رابطه داری؟ دیلان میگه اینا چه ربطی داره؟ باران میگه ما خیلی پیشرفت خوبی داشتیم میخواستم بدونم که شیرین به خاطر حرصش از فرهاد با من خوب شده یا نه! دیلان میگه به من چه؟ برو خودت ازش بپرس، باران میگه من با این عظمت خان بودنم برم اینو بپرسم؟ که اونم بگه آره داشتم بازیت میدادم؟ دیلان میگه این مشکل خودته دیگه! سپس موقع رفتنش شیرین را میبینه و میگه بیا خودش اومد ازش بپرس و میره. شیرین میپرسه چیشده؟ باران میگه چی ی نیست هیچی. خان و گوکان نشستن تو آلاچیق که هازار میره پیششون و وقتی حال آنها را میبینه میپرسه چیشده؟ گوکان و خان بعد از کمی حرف زدن میگن که ما با تو مشکلی نداریم با تصمیمی که بابا گرفته مشکل داریم گوکان تایید میکنه و میگه آره اینکه عمارتو به تو سپرده! خان تایید میکنه و میگه آره چرا باید جای من پسر بزرگ‌ترش عمارتو به تو بسپاره؟ هازار میگه اینو از بابا باید بپرسین آخه به من چه؟ آنها میگن آره پرسیدیم زن هامونو دلیل قرار داد که واسه قدرت دندون تیز میکنن! هازار تایید میکنه و میگه راست گفته خوب بلا اصلا به این چیزا چشم داشتی نداره! سپس بعد از کمی حرف زدن هازار بهشون میگه که برین کارهایی که دوست داشتین با زن هاتون بکنین را انجام بدین و خاطره بسازین تا بعدا حسرت نکشین! خان سریعا پیش نازگل میره و میگه بدو لباساتو جمع کن بریم نازگل میپرسه کجا؟ خان میگه ماه عسل میخوام بدزدمت! نازگل خوشحال میشه و شروع میکنه به جمع کردن لباس هاشو گوکان پیش آفت میره و ازش میخواد لباساشو جمع کنه تا برن ماه عسل آفت خوشحال میشه وشروع میکنه به جمع کردن وسایلش. هووها میرن به خانه سنگی تا باهاش حرف بزنن.

اول معتبر با قلندر صحبت میکنه او ازش میخواد تا به عمارت برگرده و در آخر وقتی میبینه نظرش عوض نمیشه میگه باشه من به زن چهارممم راضیم! عایشه از راه میرسه و میگه میدونم حرف منو زمین نمیدانزی و در آخر بهش میگه که با زن چهارم مشکلی نداره. آسیه آخرین نفر میاد و میگه میدونم معتبر و عایشه را خودت انتخاب نکردی ولی منو خودت انتخاب کردی فقط خواستم بدونم چیشد که به اینجا رسیدیم؟ سپس در آخر میگه که من هرچقد تونستم اون دوتا هوو را کنترل کنم أ چهارمیو هم میتونم! آنها وقتی میبینن قلندر خان زیاد واسش مهم نبوده به عمارت تنهایی برمیگردن. آنها باهم کل کل میکنن که قلندر خان به خاطر اونا به عمارت برمیگرده ترکمن پیششون میره و میگه شما چی میگین؟ باز سر چی دارین باهم کل کل میکنین؟ آنها موضوع را بهشون میگن که ترکمن میگه واقعا که شماها احمقین فکر کردین موضوع شماهایین؟ آنها میگن پس چی؟ ترکمن میگه موضوع عشقه عشق! چیزی که با شماها تجربه نکرده! آقا تا جایی که میدونم چیزیو که میندازه دور دیگه برنمیدارتش! شماهارو هم انداخته دور! آنها حسابی تو برجاشون میخوره و میرن تو آشپزخانه. کامیل و کامیلا تو مهمون خانه خوابن که قلندر به اونجا میره که از خواب بیدار میشن و میگن چیشده؟ قلندر که حسابی نوشیدنی خورده اصلا تو حال خودش نیست و چرت و پرت میگه که کامیلامیگه مثل اینکه زیادی مستین! قلندر مدام آسوده را صدا میزنه و میگه یه چیزی بدین تا حالم خوب بشه کامیلا بهش نوشیدنی میده که قلندر با خوردنش از حال میره. کامیل میترسه که کامیلا میگه چیزی نیست الان راحت میخوابه! بلا وقتی برای آنها صبحانه میاره با دیدن قلندر خوشحال میشه و به آشپزخانه میره و میگه مژدگونی بدین بابا قلندر برگشته! تو مهمون خونه ست! هووها خوشحال میشن و به اونجا میرن.

آنها به قلندر خان خوش آمد میگن و ابراز خوشحالی میکنن که به اونجا اومده آنها تک تک میان جلو و میگن که میدونستم به خاطر من میای اما قلندر بهشون میگه که من واسه شما نیومدم که! واسه فامیلم اومدم! کامیل تایید میکنه و میگه واسه آدرس آسوده! هووها به قلندر میگن که چیکار کنیم تا برگردین به عمارت؟ او میگه آسوده را پیدا کنین بیاد اینجا تا منم بیام و میره. بعد از رفتن او کامیلا بهشون میگه نمیتونم کوچیک شدنتان را ببینم باید همان کاریو کنین که من تو مواقع عصبانیتم انجام میدم! اگه دیوونه بشین! هووها تو حیاط عمارت میرن و روی خودشون بنزین میریزن و میگن که اگه آقا نیاد اینجا و برنگرده عمارت ما خودمونو با عمارت میسوزونیم. ترکمن به قلندر زنگ میزنه و این خبرو میده اما او میگه بزار بسوزونن خودشونو دارن بازی درمیارن! اما ترکمن مخافت میکنه و میگه اینا جدی هستن نه شوخی! من نمیتونم آتیش بدم که زندگیشونو آتیش بزنن! خودت بیا. دقایقی بعد همونجوری که همه منتظر قلندرهستن آن به اونجا میاد. آنها قربون صدقه اش میرن و میگن میدونستیم که ما برات مهمیم و ولمون نمیکنی به امان خدا! قلندر میگه این کارها چیه دیگه؟ عایشه و معتبر و آسیه میگن اگه برنگردی تو این عمارت و دوباره آقامون نشی ما خودمونو آتیش میزنیم! قلندر بهشون یه جعبه کبریت میده و میگه هرکی جرأت داره بیاد اینو ازم بگیره و کارشو شروع کنه! عایشه جلو میره و بعد از کمی حرف زدن کبریتو میزنه و از دستش میوفته رو زمین و خودش گر میگیره. او همه طرف می دود که اهالی به دنبالش می دوند تا خاموشش کنن اما وقتی وارد عمارت می‌شود مسلم با کپسول آتش نشانی آتیش را پایین میاورد همگی از موقعیتی که توش بودن حسابی میخندن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا