خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی دشمن عشق
در این مطلب از سایت جدولیاب شما خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی دشمن عشق را مطالعه میکنید. همراه ما باشید. سریال Aşka Düşman یکی از جدیدترین سریال های ترکی ۲۰۲۴ بود که به کارگردانی مسعوده ارارسلان (Mesude Erarslan) ساخته شد. نویسندگی این اثر نیز با ایلم کانپولات (Eylem Canpolat) و اوزان آکسونگور (Ozan Aksungur) بود. داستان سریال درباره زنی به نام بحریه است که تمام اعتقادش را به عشق از دست داده و سه دختر خود را از عاشق شدن منع میکند. او هیچ اعتمادی به مردان ندارد و به سه دخترش نیز همین مفاهیم را آموخته است. نام یکی از دختران بحریه اینجی است و وقتی او با مردی به نام اویگار روبهرو میشود، به او حس پیدا میکند و بدین ترتیب روبهروی عقاید مادر خود میایستد.
قسمت ۷ سریال ترکی دشمن عشق
فراست وقتی میفهمه پسرش گم شده بهم ریخته و با مادرش دعوا میکنه که نتونستین از یه بچه مراقبت کنین؟ تو عمرم فقط یکبار ازت یه کار خواستم! پسر تو مرده باید پسر منم بمیره؟ مادرش دهنشو میگیره و ازش میخواد ساکت بشه! اویگار رفته تو بازداشتگاه و اینجی رفته اونجا و از مأمور میخواد تا بزاره بره داخل سریع میاد بیرون اما او اجازه نمیده که با اصرار اینجی قبول میکنه و او میره پیش اویگار. اویگار میگه اومدی منو ببینی؟ الان خیالت راحت شد؟ اینجی فقط بهش زل زده و اشک میریزه که اویگار میگه یادت اومده نه؟ یادت اومده که من کاری نکردم خودتم میخواستی آره؟ اینجی میگه نباید به کسی بگی و ازش خواهش میکنه که کسی چیزی ندونه اویگار میگه باشه تا خودت نگی نمیگم قول میدم و سعی میکنه آرومش کنه که اینیج بهش حمله دست میده به خاطر خوردن دستش به دست اویگار و از اونجا میره. فراست به مادرش میگه باید با پلیسا برم تا برگردم میتونه دخترم اینجا بمونه؟ او قبول میکنه و خودشم با فراست میره دنبال عثمان.
ماهور با اینجی صحبت میکنه و سعی میکنه اونو منصرف کنه از شکایتش و میگه میدونی چیکار کردی؟ آینده کاری و جوانی یه آدم تحصیلکرده را گرفتی ازش! عذاب وجدان نداری که تهمت زدی؟ و باهاش حرف میزنه اینجی با گریه از اونجا میره و میگه من تهمت نزدم! و میدوعه میره تو مخفیگاهش و یادش میاد که اونجا عثمان بهش گفته بود منم یه مخفیگاه دارم که هروقت ناراحت میشم با خواهرم میرم اونجا او از اونجا میره. ماهور حاضر شده و میخواد بره بیرون که بحریه مادرش جلوشو میگیره و بعداز کمی بحث کردن باهاش میندازتش تو اتاقش و درو قفل میکنه. اینجی میره پیش اکین و ازش میپرسه مخفیگاه عثمان کجاست و به بحریه خبر میده و باهم میرن به سمت اونجا. آنها عثمانو پیدا میکنن که تبش بالاست و میبرنش سریعا به بیمارستان. اونجا فراست میاد و خیالش راحت میشه بابت پیدا شدن عثمان ولی دل نگران حالش میشه. دادگاه اویگار در حال شروع شدنه و ماهور موفق شده از اتاق بیرون بیاد و به دادگاه میرسونه خودشو….