خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۸۲ سریال ترکی حسرت زندگی
عمر به اتاق غمزه میره و بهش یه دسته گل میده و سمت جدیدشو بهش تبریک میگه سپس بهش یه قاب عکس هدیه میده تا تو اتاقش بزاره. طاهر با عصبانیت به خانه میره و به وجدان حمله میکنه که حاجی رشاد جلوشو میگیره همان موقع عمر و غمزه هم از راه میرسن و جلوی طاهرو میگیرن او تعریف میکنه که این زنیکه باعث شد من بیکار بشم! اومد دم در خونه ام تهدید کرد که کمکش کنم وگرنه سر و صدا میکنه منم مجبور شدم ببرمش تو انتشاراتی تا شبو بمونن صاحب کارم فیلم دوربین مدار بسته رو دیده و منو اخراج کرد! همه جا خوردن و حاجی و عمر طاهرو میبرن بیرون غمزه با وجدان دعوا میکنه و میگه پاشو از اینجا برو بیرون بیشتر از این دردسر درست نکن واسشون! وجدان میگه نمیتونم برم به خاطر بچه ام! عمر میاد و به غمزه میگه با نیلوفر برن تا حرف بزنه باهاش و بهش میگه از اونجا بره نمیتونه بمونه وجدان بهش میگه نمیتونم برم نیلوفر دختر طاهره! عمر جا میخوره و میگه این دیگه زیادیه!َ همچین چیزی امکان نداره! وجدان میگه ولی همینجوریه میخوای باور کن میخوای نکن بالاخره همه میفهمن! عمر سریعا اونو از خونه بیرون میبره غمزه میگه کجا؟
با این کجا میری؟ عمر میگه بهم اعتماد کن اومدم همه چیزو بهت میگم و میرن. عمر باهاش. کمی تو خیابان بحث میکنه که وجدان میگه دیوونه نیستم دروغی بگم که زود برملا میشه! عمر تصمیم میگیره ببرتش خونه نساء. اونجا نساء هم مخالفت میکنه اما وقتی ماجرارو میفهمه استرس میگیره و بهم میریزه عمر میگه سریعتر باید آزمایش انجام بشه تا بفهمیم راسته یا نه. نوران به غمزه زنگ میزنه و میگه که عمر وجدانو آورده خونه نساء غمزه سریع راه میوفته به سمت خونه نساء. فاطما حرف های نوران را شنیده و با عصبانیت میره خونه نساء و اونجا باهاشون دعوا میکنه غمزه از راه میرسه و سعی میکنن مادرشو آروم کنه سپس میبرتش تو خونه خودش و میگه به کسی چیزی نگو که این زن اینجاست وگرنه کسی خونهتو دیگه نه میخره نه اجاره میکنه! و به این بهونه مطمئن میشه که به کسی چیزی نمیگه. وقتی میره پیش عمر او بهش میگه که نیلوفر بچه طاهره غمزه باور نمیکنه که عمر میگه بالاخره رو میشه آزمایش انجام میشه و میفهمیم. سپس با غمزه میرن به سمت خونه حاجی و نساء برای وجدان و نیلوفر جا میندازه تا بخوابن…