خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی حباب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع می‌شود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک می‌سازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu

داستان قسمت ۷ سریال ترکی حباب
داستان قسمت ۷ سریال ترکی حباب

داستان قسمت ۸ سریال ترکی حباب

ضیاء با خودش اردالو میخواد بره پیش خودش واسه سرکار که مژده میگه من نمیخوام اردالو وارد کارهای خودت کنی! ضیاء میگه مگه کار ما چشه؟ مژده میگه اطرافیانتون دستشون اسلحه ست، نظیر تو زندانه، تان تو خونه زندانی شده! اما در آخر ضیاء با خودش میبرتش که مژده به فرهان زنگ میزنه اما او که کنار ایپکه نمیتونه حرف بزنه مژده بهش پیام میده که ضیاء اردالو با خودش برد خیلی میترسم کجایی؟ فرهان جواب نمیده. آنها میرسن به خانه ناجیه و ایپک باهاش حرف میزنه او تعریف میکنه که ضیاء نمیخواد بچه های این محله درس بخونن میخواد محتاج خودش باشن اما صالح پسرم گفت خیالت راحت من درس میخونم وارد کارهاش نمیشم دانشگاه قبول شده بود اما آخرش چیشد؟ کشتش! و گریه میکنه که ایپک گریه اش میگیره و آرومش میکنه ناجیه ازش کمک میخواد که ایپک قول میده به سزای اعمالشون برسونتشون. وقتی بیرون میاد شروع میکنه به گریه کردن تو کوچه که فرهان میره پیشش و آرومش میکنه مژده که داره میره برای تان بتادین بگیره اونارو میبینه.

فرهان و ایپک تو ماشین در حال حرف زدنن که به ایپک از مدرسه زنگ میزنن که میگن پسرش افتاده زمین آنها سریعا به اونجا میرن. بعد از رسیدگی به پسر ایپک میرسونتشون به خونه که پسر ایپک از اورهان خوشش اومده و ازش میخواد تا بیاد خونه شون اونم ناچارا قبول میکنه. پسر ایپک حسابی از اورهان خوشش اومده و میبرتش به اتاقش و اونجا باهاش حرف میزنه و میفهمه که یه نفر به اسم روزگار هم کلاسیشه که اذیتش میکنه و تو افتادنش هم اون تقصیر داره. دوستای اورهان بهش خبر میدن که اسد و دارودسته اش اومدن و کارشونو شروع کردن اورهان میره به ایپک میگه تا ببینه نقشه اش میگیره یا نه ایپک وقتی میشنوه جا میخوره و میگه من خبر نداشتم! و میگه یه لحظه صبر کن نرو و میره به عموش زنگ میزنه و ازش میخواد تا جلوی این کارو بگیره عموی ایپک میگه این کار به ما ربطی نداره کار غیر قانونیم انجام نمیدن که! ایپک با گریه ازش خواهش میکنه تا این کارو واسش بکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حباب + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا