خلاصه داستان قسمت ۸ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۸ سریال رحیل
چند ماه قبل، بیتاج جن زده میشه و درباره سحر و جادو جرف میزنه، او میگه انرژی هست که تمام انرژیمو میگیره و مدام تو خونه اینور اونور میره، تا اینکه رو زمین میوفته سرگد زمان میره سراغش و میگه چیشده؟ او گوهرهایی که دست یکسری از افراد هست حرف میزنه و میگه این افراد همه جا پخش شدن ولی یکیش دست مهاست که تمام انرژیمو میگیره و نمیزاره تسخیرش کنم. سرگد میپرسه چرا نمیتونی تسخیرس کنی؟ او میگه چون کربلاست. اصلان را به نظمیه بردن و شکنجه اش میدن و ضرباتی شلاق به پشتش میزنن. ولیعهد به خان بابا میگه سریع لباس هایم را بیارین باید سریع اماده بشم که مها بانو داره میریه و دستور میده کالاسکه را آماده کنن. مها به عمارت میرسه که میبینه چندتا زن با روبند با عجله از اندرونی خارج میشن او به داخل میره که میبینه جمیل رو راه پله افتاده. او پیشش میره که ماهی خودشو رو زمین میکشه و شروع میکنه به گشتن ببری. مها دنبال صدا میره که تو یه اتاق ببری را میبینه که دار زدن و خفه شده، مها شوکه میشه و میترسه و نمیدونه چجوری باید به ماهی بگه سپس پیش ماهی میره و دلداریش میده تا اروم باشه.
ولیعهد نامه هایی برای مها تو عمارت پیدا میکنه که با عصبانیت میره سراغش و ازش میپرسه اینا چیه؟ سپس بهش میگه کسی که اینارو نوشته را پیدا میکنم و همینجا به توپ میبندمش! ولیعهد به اتاقش میره و با دخترش در حال صحبت کردنه. زینت الملوک مها را میبینه و در آغوشش میگیره و بهش خوش امد میگه آنها پیش سرور میرن که دارن گریه میکنه، سرور ازشون سراغ بلور خواهرش را میگیره اما کسی ازش خبر نداره. مها پیش ولیعهد میره و ازش میخواد خودشکن شخصا به نظمیه خبر بدن تا بگردن و پیداش کنن. بیتاج با خنده میگه میخوام برم اندرونی تا خودم با چشمای خودم ببینم که دیشب سحر و جادو چیکار کرده سپس از سرگد میپرسه که ننه قمر چیشد؟ پیداش نکردین؟ تا کی میخواین به سحر و جادو من تکیه کنی؟ یعنی از پیدا کردن یه پیرزن هم بر نیومدین؟ سرگد زمان میگه هرجور شده پیداش میکنم چیزی نمونده. بیتاج میگه بدون ننه قمر تمام نقشه ها نقشه بر اب میشه! عزت پیش ننه قمر میره و بهش یه مقدار غذا میده تا بخوره او میگه اصلا میل ندارم و ازش میخواد مراقب باشه که کسی تعقیبش نکنه. سپس بهش میگه برو وقتی کاروان کربلا رسید امیر خلوت را پیدا کن و واسم بیار عزت میگه باشه و ازش میخواد یخورده غذا بخوره.
عزت در حال اعلامیه چسباندن است برای تبلیغ تماشاخانه که شفیق اعلامیه ای تو بساطش میندازه و میره و به همین بهانه ماموران نظمیه میرن سراغش و دستگیرش میکنن. شمامه به دستور بیتاج وقتی میبینه یکی از خدمه میخواد شیرینی ببره اتاق مها ازش میگیره تا خودش ببره.وقتی تو اتاق میره میبینه مها در حال نماز خوندنه و وسایلش همونجا پخشه واسه همین یواشکی شروع میکنه به گشتن وسایل تا وسیله ارزشمندی پیدا کنه اما موفق نمیشه و از اونجا میره. مها که اون سنگ گرانبهایش را زیر گل های خشک سجاده اش پنهان کرده نگاه میکنه و سرجاش میزاره. سرگد زمان و مامورهاش در حال شکنجه دادن عزت هستن که بهش بگه مامانش کجاست انها از کمر به پایین عزت را گچ پیگیرن و ازش میخوان تا دیر نشده بهشون بگه مامانش کجاست اما او هیچی نمیگه….