خلاصه داستان قسمت ۹ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۹ سریال رحیل
شمامه با خوشحالی پیش بیتاج میره او میخنده و میگه باید میبودی و میدیدی که چجوری ولیعهد به خاطر نامه هایی که پیدا شده برای مها عصبانی و دل چرکین بود. نگاهش میکردی از چشماش خون میچکید سپس میخنده و میگه وسط اندرونی داد میزد که شانس بیاری این برگه ها دو طرفه نباشه که خدا کنه باشه ! بیتاج میگه برگرد به اندرونی و بین همه این این خبرو پر کن که مها با یه مرد سر و سری پنهانی داره ولیعهد نباید با مها ازدواج کنه اگه ازد اج بکنه نه من و نه تو به خواسته مون نمیرسیم. شمامه ازش میپرسه من ملکه میشم؟ بیتاج میگه میشی معلومه که میشی تو طالعت ۱۰۰٪ افتاده شمامه با خوشحالی به اندرونی برمیگرده. اصلان و دوستش پیش عزت میرن اونجا میبینن که شکنجه اش میدن و ازش حرف میخوان بکشناما به خاطر مامورهای زیادی که دور و برش هستن نمیتونن جلو برنن. آنها وقتی برمیگردن پدر اصلان ازش میپرسه چیشد؟ او میگه مامورها زیاد بودن نمیتونستم کاری کنم. مها تو اندرونی راه میره و با دیدن تاجی ازش میخواد بره به دخترها بگه بیان تا سوغاتیاشونو بهشون بده. آنها جمع میشن و بهشون میگه خیلی دلم واستون تنگ شده بود از هر شهر تحفه ای واستون اوردم سپس متناسب با مشکلاتی که قبلا بهش گفته بودن دوا و درمانشونو به عنوان سوغاتی میده.
ماموران نظمیه سراغ عزت رفتن و ازش دوباره میپرسن که ننه قمر کجاست او با حالی داغون که به زور صداش درمیاد میگه اب انبار و آدرسو میده او سریعا پیش شفیق میره و میگه ادرسو سپس باهمدیگه به طرف آدرس میرن. بعد از رفتن آنها دو نفر از طرف اصلان میرن پیش عزت و با وعده مرغ کباب کردن مامور را از انجا میبرن بعد از رفتنشان اصلان و یه نفر دیگه عزت را از انجا میبرن. مها پیش ماهی و زن های احمدشاه رفته و از کربلا بهشون میگه. ماهی هنوز غصه دار ببری هست و گریه میکنه، کسی که این کارو کرده از ماهی عذرخواهی میکنه و میگه ببخشید زیاده روی کردم. مها سوغاتی های اونارو میده که جمیل یکدفعه به داخل میره و خبر میده که بلور برگشته همگی با سرعت به حیاط میرن. انها دور بلور را میگیرن و میپرسن چیشده کجا بوده بلور وقتی چشمش به شمامه میوفته میترسه و به عقب میره او به دروغ بهشون میگه که نفهمیدم چیشد حالم بد شد بعدشم سر از مطب خانه در اوردم.
بعد از رفتن همه مها ازش میپرسه کجا بوده اگه مطب خانه بوده چرا بوی پوست و دام میده او با گریه بهش میگه نه شما ازم بپرسین چیشده نه من چیزی بگم مها میگه باشه. زینت الملوک پیش ولیعهد رفته و او بهش نوشته هایی که برای مها اومده را بهش نشون میده زینت الملوک میگه اگه با کسی سر و سری داشت مها من میفهمیدم کسی نیست سپس ولیعهد و خان بابا میخوان که جایی پر نشه این خبر و تو خفا بهش رسیدگی بشه که زینت الملوک میگه همین الانشم تو اندرونی پر شده بین همه زنها. اصلان با افرادش عزت را به خانه خودشان برده. انتوان جلوی در عکاسخانه اش که بسته شده نشسنه و ناراحته، ننه قمر صدایی میشنوه و فکر میکنه عزته که میبینه شفیق با دار و دسته اش هست که حسابی میترسه…..