داستان هایی خواندنی درباره حجاب و عفاف
داشتن حجاب برای زن و مرد در دین اسلام بسیار سفارش شده است در این مطلب از بلاگ جدول یاب داستان هایی خواندنی درباره حجاب و عفاف را آورده ایم ! با ما همراه باشید.
قرار
بلوز تمیزوقشنگی تنش بود.جلوی آینه ایستاده بود وبا وسواس موهایش را شانه می کرد.گفتم <مزاحم شدم.جایی می خوای بری…؟>
گفت <جایی که نه اما…>حرفش را نصفه گذاشت.موهایش را بافت و پشت سرش انداخت.
همین طور که با من حرف می زد صورتش را آرایش کرد.ملیح و زیبا شده بود.کم کم نگران شدم, نکند مهمان دارد و من بی موقع مزاحمش شده ام.بین رفتن و ماندن مردد بودم که بوی عطر خوشی فضا را پر کرد.<یادته!این عطررو خودت برای تولدم خریدی…>
وقتی حسابی مرتب و خوش بو شد.آمدوکنار من نشست تصمیم گرفتم بروم.
گفت<کجا؟من که جایی نمی خوام برم,فقط ساعت ۱۲/۵ قرار دارم…>
بعد به ساعتش نگاهی انداخت.ساعت۱۲/۵ بود.سجاده نماز را پهن می کرد تازه فهمیدم با چه کسی قرار دارد… .
امام علی(ع):بهترین لباس,لباسی است که تورا از خدا به خود مشغول نسازد.
(چهل حدیث از حجاب).
نذر
خیلی دلش می خواست امام زمان(عج)را ملاقات کند.برای همین نذر کرد چهل صبح جمعه برود و در چهل مسجد زیارت عاشورا بخواند.در یکی از جمعه ها هنگامی که مشغول خواندن زیارت عاشورا بودکه ناگهان شعاع نوری را دید.نور از خانه ای در نزدیکی های مسجد بیرون می تابید.خوشحالی و شعف وجودش را فرا گرفت.
برخاست و به سمت نور حرکت کرد.مسیر نور تا درب خانه ی یک کلبه ی فقیرانه ادامه داشت.وارد خانه شدو با حیرت ولی عصر(عج) را درآن خانه دید.آقا در یکی از اتاق های خانه بر سر جنازه ای که پارچه سفیدی رئی آن کشیده شده بود ,حاضر شده بودند.
اشک ریزان وارد شد وبر حضرت سلام کرد.حضرت پاسخش را دادː<چرا اینگونه دنبال من می گردی و رنج ها متحمل می شوی!مثل این باشید تا من به دنبال شما بیایم.
این بانویی است که در دوره بی حجابی هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرمی او را ببیند!>تا مدت ها بعد از ملاقات با امام زمان(عج) صدای آقا در گوشش بود.شرح حالات(مرحوم آیت الله سید محمد باقرمجتهد سیستانی پدر آیت الله العظمی حاج سید سیستانی)
کتاب ملاقات,ملاقات بانوان با امام زمان(عج)
هیچ کس نمی داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا (ص)مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.(حضرت زهرا(س),چهل حدیث از حجاب).
دزد
از دزد می ترسید. می ترسید مبادادزد به خانه اش بزند.می ترسید همه سرمایه و دارایی اش را یک شبه به تاراج ببرند.برای همین در خانه دزدگیر نصب کرده بودبا در های آهنی و قفل های ضد سرقت.هیچ دزدی جرات نداشت به خانه او قدم بگذارد… .
اما آن شب دزد به سراغش آمدو همه دارایی اش را برد. تا صبح نشده همه اهل محل داستان فرار پسر غریبه با دخترش را می دانستند.
دخترم,ای همه هستی من… تو یکی گوهر تابنده بی مانندی, خویش را خوار مبین,
ای سراپا الماس… ازحرامی بهراس…
قیمت خود مشکن…قدر خود را بشناس…
چادر نورانی
با صدای جیغ زن از خواب پرید.
_<نور! یک نور عجیب در اتاق است!!>
مرد یهودی از خواب پرید و با شتاب به سمت اتاق رفت.چادررا که دید,همه چیز به یادش آمد.
چادر فاطمه(س)را به جای قرض به علی(ع) امانت گرفته بود.حالا نور چادر اتاق را پر کرده بود.مرد یهودی و همسرش از تعجب و شگفت زدگی اقوامشان را خبر کردند و برای دیدن چادر نورانی به منزل آوردند.با دیدن نور چادرفاطمه(س)هشتاد نفراز یهودی های مدینه مسلمان شدند.
بحار ج ۴۳ ص ۴۰ و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهرآشوب ج ۳ ص ۱۱۸۱۱۷ ,منتهی الآمال ص ۱۶۰
حجاب,رساندن زن به رتبه عالی معنویت است.
فقط یک نگاه
درست یک هفته بعد از مراسم عروسی آمده بودند برای طلاق!
زن هاج و واج بود و با صدای بلند گریه می کرد اما مرد خونسردانه و بی توجه به اشک های جان سوز زن نشسته بود.
-<چرا می خوای طلاقش بدی؟>
وقتی این سوال را از مرد پرسیدم نیشخندی زد و گفتː
-<عاشق یکی دیگه شدم. شب عروسیم دیدمش…>
عروسی شان در یک باغ بود. زنانه و مردانه.می گفت معشوقه جدیدش دوست نزدیک همسرش است.
عفت;زن را توانا می سازد که با جستجوی بیشتری عاشق خود را,یعنی کسی را که افتخار پدری فرزندان او را خواهد داشت,برگزیند.(ویل دورانت)
آزادی
رفته بود آنجا درس بخواند.شنیده بود آزاد ترین کشور دنیاست.اما وقتی می خواست وارد دانشگاه شود او را به جرم آزادی پوشش دستگیر کردند.
به جرم حجاب!
حجابː
حːحریمت جːجذبه اːآبرو و شرف بːبندگی
دو راهی
بهترین و مشهورترین هنر پیشه ی زن در کشورش بود و زیبایی اش شهره ی خاص و عام.تصمیم گرفته بود مسلمان شود.وقتی خبر مسلمان شدنش را شنیدند,به او گفتندː< باید بین کار و حجاب یکی را انتخاب کنی!>
آن شب,مردم از تلویزیون خبری باور نکردنی شنیدندːاو محجبه شده بود!
امام صادق(ع)ːحجاب زن,برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر است.(المستدرک/ج ۵)
سیاه و سفید
یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː
-<بنویس! هر چه می خواهی بنویس! بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی, هی بنویس و پاک کن….>
چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.چروک و خط خطی و کثیف.جای پاک کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت.یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː
-<بنویس.همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن…>
دختر گفتː<نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!>
استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.
حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است…. .
آیا خود را واکسینه کدرده ای؟
فقط یه کم!
بهش گفتمː
-<تو خیلی خوبی,بیا حجاب رو هم به خوبی های دیگه ات اضافه کن…> گفتː
-<من حجابم کامله,فقط یه کم از موهام بیرونه,نه آرایش می کنم,نه لاک می زنم,نه صندل می پوشم…>.
سال بعد وقتی او را دیدم هم لاک زده بود,هم آرایش داشت و فقط یک کم از موهایش زیر روسری بود.
کسی که زیبایی اندیشه پیدا کرده زیبایی تن را به نمایش نمی گذارد. اگر مرغ فکرش دور و بر<گناه>زیاد پر بزند بالاخره روزی به<دام گناه>خواهد افتاد.
تخفیف
هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتː<تو خرید بلد نیستی!یه بار با من بیا;برات یه تخفیف حسابی می گیرم.>
آن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید.نیم ساعت بعد ,پس از فروش حیا و نجابتش توانست مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد!
استشمام رایحه تو لیاقت می خواهد,نگاه های هرزه مانند علف هرز جلوی رشد گل وجودت را می گیرند!
به جای فشنگ
-از این به بعد بودجه ساخت تجهیزات نظامی را علیه ایران به نصف کاهش می دهیم.
-بله قربان.اما هزینه های باقی مانده را صرف چه کاری کنیم؟
– صرف ساختن لوازم آرایش!
سیب های آفت زده زود تر بر زمین می افتند.تو سیب سرخی ببین از جاذبه چه کسی
بر زمین می افتی؟
استغفار
پسر خوش تیپ و زیبایی بود که دل هر دختری را می برد.من از او خیلی شنیده بودم.
هم از نجابتش هم از زیباییش,آن روز در راه بر گشت از دبیرستان وقتی در ایستکاه اتوبوس منتظر اتوبوس بودیم او هم آمد.دوستانم با دیدن او همه شروع به پچ پچ کردند دوستم سرش را چسبانده بود در گوشم و مدام از او می گفت.ببین چه چشمایی داره؟
خداییش همه چی تمومه!هیکلش هم ورزشکاریه!خیلی خودم را نگه داشتم تا به او توجه نکنم,اما یک آن نگاهم چرخید و به نگاهش گره خورد.
از شرم زود نگاهم را دزدیدم و در دلم استغفار کردم.دوستم اما مدام زمزمه می کرد و بی پروا او را زیر نظر گرفته بود .وقتی به خانه برگشتم وضو گرفتم و نماز خواندم تا نگاه پر جاذبه او را فراموش کنم.
سال بعد با ناباوری به خواستگاریم آمد.
کسی که نظر به نامحرم را از خوف خدا ترک کند,خداوند به او ایمانی عطا می کند
که شیرینی آن را در قلبش می یابد.(پیامبر اکرم(ص))
نا محرم
نمازش که تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده.موهایش را پریشان کرد
و آرایشی کرد و وارد مجلس مهمانی شد.فرشته سمت چپ لبخند
تلخی زد و به فرشته سمت راست گفتː<انگار فقط خدا نا محرمه!….>
حجاب برای زن ,تاج بندگی از خداست.
چه چیز زیباتر از بندگی؟!
مزاحم
برای کار اداری با یک شرکت تماس گرفت.صدای زنی که از پشت تلفن پاسخش را داد آن قدر گرم و گیرا بود که دلش را لرزاند.بار دوم بهانه ای پیدا کرد و باز تماس گرفت.بار سوم,او مبتلا شده بود.
چندی بعد او را به جرم مزاحمت تلفنی جریمه کردند.
پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیمار دلان در شما طمع کنند.
(سوره احزاب آیه۳۲)
جواهر
– آقا این سرویس چنده؟چقدر قشنگه!
– قیمتی نداره خانم. ارزونه!
– چه جالب.من فکر کردم جواهره.
– نه خانم.جواهر رو که تو کوچه خیابون نمی فروشن.باید بری جواهر فروشی
از هفت تا گاو صندوق و هفت تا بقچه درش بیارن.هر چیزی که قیمتی باشه
دسترسی بهش هم مشکله.
ای گوهر آفرینش!زن چه نیکو مقامی دارد که فاطمه از افق او تجلی کرد و
مریم و زینب از آسمان او درخشیدند وآسیه وخدیجه از هستی او طلوع کردند.
پس گوهر وجود خود را به صدف حجاب زینت بخش که حجاب اسلامی از
جلوه های زیبای بندگی است.
(محمد رضا اکبری,کتاب حجاب در عصرها)
فتوشاپ
چند عکس با لباس های نیمه برهنه و ژست های آن چنانی به همراه یک عطر گران قیمت مردانه کادو کرد و برای هدیه تولد پسر برد.چند ماه بعد یک خواستگار خوب به سراغش آمد.تصمیم گرفت برای شروع یک زندگی جدید تمام رابطه های گذشته اش را از صفحه ذهنش Delete کند.اما عکس هایش که با یک طراحی ساده فتوشاپ به همراه پسر در فضای اینترنت پخش شده بود,Delete نشدنی بود.
تور<شهوت> خوشبختی صید نمی کند.
پایان مهلت
می گفتː<حالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم.خوش باشم.از همه خوشگل ترباشم همه فقط به من نگاه کنن.دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ ها یه چادر چاقچور بکشم سرم و بچپم تو خونه اون وقت هیچ کس سراغم نمیاد.خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا ,به چهل پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم.نماز می خونم.روسری سر می کنم.
حالا کو تا اون موقع!خیلی وقت دارم…>
بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده.بعد از تصادف حتی فرصت استغفار هم پیدا نکرد.
حجاب فرضیه ای است که ترک آن فرصت قضا ندارد.
پوسته محافظ
مادر با او تماس گرفت و از او خواست مقداری میوه را پوست بکند و آنهارا آماده روی میز بگذارد.هیچ وقت دلیل کار های مادرش را نمی فهمید.تاکید مادر برروی پوست کندن میوه ها بیشتر گیجش کرده بود.
به هر ترفندی بود سعی کرد میوه های پوست گرفته را تا رسیدن مادر تازه نگه دارد اما وقتی مادر از راه رسید میوه ها شادابی و طراوتشان را از دست داده بودند.هنوز منتظر بود تا دلیل کار مادر را بداند.مادر هدیه کادو پیچ شده ای را به او داد و گفتː<دلیل کارم اینجاست.من نمی خواهم تو مثل این میوه ها طراوت و تازگی ات را از دست بدی عزیزم.>
درون بسته هدیه یک چادر مشکی بود.
حجاب تلالو شبنم بر چهره ی زیبای گل است.
آیه ی نور
زنی زیبا از کوچه های مدینه عبور می کرد که جوان محو تماشای او شد.آن قدرغرق تماشا بود که از خودش غافل شده بود.نگاهش پا به پای زن عبور می کرد و وارد کوچه ای دیگر شد.همان طور که می رفت,سرش به دیواری بر خورد و خون از صورتش جاری شد.باسرو صورت خونی نزد پیامبر رفت و ماجرا را برایش باز گفت.درهمین هنگام آیه ی حجاب نازل گشتː قل للمومنین یغضوا من ابصارهم…
شان نزول آیه۳۰ سوره ی نور
حضرت علی(ع)ːحفظ نگاه,مایه آرامش دل و کاهش حزن و اندوه است.
بیشتر بخوانید :
ایده های تزئین جشن تکلیف در منزل / چگونه جشن تکلیف زیبایی داشته باشیم ؟