داستان کامل قسمت ۲۱ سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از بلاگ سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ۲۵۰ قسمتی برف بی صدا می بارد، به کارگردانی پوریا آذربایجانی را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت 21 سریال 250 قسمتی برف بی صدا می بارد

نسرین در دانشگاه با دوستانش مشغول صحبت است و منتظر احمد است، با رفتن نسرین دوستاش تصمیم می گیرن تا هفته بعد برای او تولد بگیرند.
احمد به نسرین قول می دهد که در پایان نامه بهش کمک کند و با سوار ماشین شدن بوی رنگ را حس می کند که می فهمد احمد قرار است اتاقش را رنگ کند و میان حرف هایشان می گویند بد نیست کل خانه را رنگ کنند.
حرف هایشان به خاطرات زمانی که پدر و مادر نسرین زنده بودند می رسد و نسرین از نگرانی اش نسبت به نیومدن سعید می گوید.
سهیلا در خانه از پستچی نامه ای می گیرد و به داخل خانه می رود که بلور خبر درمان شدن و توانایی باردار شدن را می دهد.
سهیلا با دیدن رنگ در دست احمد و نسرین از آن ها می خواهد که اتاق او را هم رنگ کنند، بچه ها مشغول می شوند که سیمین از راه می رسد که سهیلا نامه شهاب را برایش می برد و کلی ذوق می کند.
شهاب در فرانسه مشغول نوشتن نامه برای سیمین است و عکس او را تماشا می کند…
سیمین که حال و هوایش با نامه شهاب بهتر شده است نامه و عکس هایی که فرستاده را به آغوشش می فشارد و به اتاق نسرین می رود و می گوید با رنگ کردن مخالف است که سهیلا مقاومت می کند اما سیمین گوشش به این حرف ها بدهکار نیست.
کیانی به خانه زنگ زده است و با او قرار می گذارد تا ببینتش و اصرار دارد این زمان فردا باشد.
نرگس دخترش را به مهد می برد و به در خانه پدرش می رود تا حبیب را تعقیب کند و به راننده می گوید که ماشین حبیب را دنبال کند.
حبیب داخل یک خانه می شود که نرگس او را گم می کند…
امروز با دانیال و پگاه دم در نشسته اند و چینی بندزن می بینند که احمد از راه می رسد و بعد از خوش و بش با امروز بچه ها را با خودش به داخل می برد.
همه در خانه مشغول آماده کردن بند و بساط تولد هستند که احمد اتاق را آماده می کند و او را صدا می کند.
نسرین و احمد هر دو درباره حال و احوال سیمین صحبت می کنند و نسرین نگران است که خواهرش دچار توهم و وسواس شده است و با کار های او حال هیچکدام خوب نیست.
حبیب به منصور می گوید که همین روز ها دست او و خواهرش را در دست هم می گذارد، مشغول حرف هستند که سیمین از راه می رسد و از وجود او تعجب می کند.
سیمین از تمیزی شرکت، گل های روی میزش به همراه کیک و قهوه تعجب می کند و منتظر خبر خوب است که کیانی یا همان حبیب اجازه فرصت می خواهد تا بگوید.
شروع به آسمان ریسمون بافتن می کند و می گوید در مدت تعطیلی شرکت دائما در بازار بود و برای کار پیشنهاد خوبی دارد، به سیمین می گوید که باید تا زمانی که هست برای شرکت تعیین تکلیف کند و آن جا را تعطیل کنند که دل و جرعت می خواهد.
سیمین می گوید قصد دارد که خانه را بفروشد و سهم همه را بدهد اما حبیب می گوید روی پیشنهاد او نیز فکر کند که سیمین مشتاق می شود مراحل کار را بداند و از طرف دیگر از حرف های آن ها می فهمیم که سیمین قرار است دانیال و پگاه را نیز با خود به فرانسه ببرد.
با تاریک شدن هوا سیمین به خانه بر می گردد. نسرین با دوستاش و عمه گوهر و بچه ها در خانه نشسته اند که سیمین از راه می رسد و می فهمد که تولد نسرین است و به اتاقش می رود.
سهیلا به دنبالش می رود و او را پایین می آورد که احمد با کیک به کنار آن ها می رود و تولد می گیرند.
با رفتن مهمان ها خانه را جمع و جور می کنند و شروع به جمع کردن کاغذ رنگی ها می کنند، سیمین در میان کار ها به احمد می گوید که به شرکت رفته بوده و نگران ورشکست شدن است.
سیمین از هواداری های احمد می گوید و مستقیما سر اصل مطلب می رود و قضیه فروش شرکت را می گوید، احمد مخالفت می کند که سیمین می گوید بهتر است دخالت نکند تا خودش و نسرین حل کنند و با اطمینان می گوید که شرکت باید فروخته شود.
نسرین مخالف است و از احمد می خواهد بماند و کمکش کند و امشب بماند تا نسرین بتواند حرف هایش را بزند و شرکت را حفظ کنند.
نسرین به اتاق سیمین می رود و او را بیرون می کشد تا حرف هایش را بزند، با پایین آمدن نسرین شروع به صحبت می کند و سیمین حرف های حبیب را تکرار می کند و پای حرفش می ماند. عمه گوهر دخالت می کند و با حرف هایش آن ها را آرام می کند و می گوید باید مشکلاتشان را باهم حل کنند…
سیمین با حال بد به اتاقش می رود و خاطرات بچگیشان را مرور می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا