داستان کامل قسمت ۵۰ سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از بلاگ سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ۲۵۰ قسمتی برف بی صدا می بارد، به کارگردانی پوریا آذربایجانی را می خوانید، با ما همراه باشید.

نسرین میره دانشگاه دیدن ناهید و می خواد که باهم صحبت کنن.
نسرین به ناهید میگه اونا رو درک می کنه و خواهرش ندیده و نشناخته اونا رو قضاوت کرده و میگه که برای عذر خواهی اومده و از ناهید می پرسه که خبر داره سهیلا به خاطر این قضیه خونه رو ترک کرده و رفته خوابگاه، ناهید تایید میکنه و سهیلا از ناهید می خواد که بیاد با هم به این دوتا جوون و احساساتشون کمک کنن و میگه می دونه بردار ناهید باعث شده سهیلا به درس علاقمند بشه و شاهرخ حتی بهش پیشنهاد کاری داده ولی ناهید میگه که پیشنهاد کار دیگه منتفیه و ادامه میده که شرایط سهیلا رو درک می کنه ولی موقعیت سهیلا با اون چیزی که برادرش فکر می کرد فرق می کنه و شاهرخ ندونسته و نشناخته دل بسته و از کارا رو رفتارای سیمین گله می کنه و میگه برادر من با این شرایط نمی تونه کنار بیاد و نسرین با آرزوی خوشبختی برای برادر ناهید ازش خداحافظی می کنه.
احمد مسجد رفته و با دوستای حاج عطا درباره کارگاه خیاطی و رونق گرفتن کارگاه صحبت می کنن و میگن که میخوان دومین کارگاه خیاطی رو راه بندازن و احمد پیشنهاد میده تا بچه هایی که بخاطر جرم های کوچیک زندادن بودن و آزاد شدن رو برای کار بیارن کارگاه و براشون شغل ایجاد کنن.
نسرین دم در مسجد منتظر احمد بود تا باهم برگردن.
احمد به نسرین میگه که هنوزم نتونسته به دیدن پرویز بره و وقتی هنوز با خودم کنار نیودم چجوری می تونم با اون رو به رو بشم و خودمو پسرش بدونم و می ترسم خوب باهاش برخورد نکنم و نسرین میگه تمام این احساسات بخاطره اینه که هنوز نتونستی اونو ببخشی و اونو مقصر میدونی ولی بدون پرویز به خواست خودش گوهر رو ترک نکرد .
و نسرین میخواد که احمد بدون جلو جلو قضاوت کردن بره و پرویز رو ببینه
و در تمام طول مسیر هرمز همچنان در حال تعقیب احمده.
عمه به خوابگاه سهیلا رفته و براش خوراکی برده و سهیلا با عمه صحبت می کنه و میگه که بخاطر ماجرای خواستگاری و این داستانا به خوابگاه نرفته بلکه بخاطره رفتارای سیمین تصمیم گرفته بیاد خوابگاه
عمه ازش میپرسه که تا کی می خواد خوابگاه بمونه و سهیلا میگه اگر با شرایطم موافقت کنن تا وقتی درسم تموم بشه وگرنه میام خونه شما و عمه بهش یاد اور میشه که خونش از دانشگاه دوره و سهیلا میگه میره جای دیگه ولی عمه سهیلا رو مجاب میکنه که امن ترین جا برایش خونه اس .
احمد و سهیلا مشغول خوردن شام هستن و سر به سر هم میزارن و سهیلا از احمد میپرسه اجاره یه خونه سه خواب تو اون محل چقدره تا این خونه رو رهن و اجاره بدن و اونجا رو اجاره کنن و احمد اصل مطلب رو می پرسه که مشکل چیه ! و نسرین میگه مشکل سهیلاس و خوابگاهش و کنار نیومدنش با سیمین و اینکه تصمیم داره سهیلا رو بیاره پیش خودشون و وسط حرفاشون عمه میاد خونه و میگه که سهیلا رو دیده.
حبیب میره دیدن هرمز که خبرا رو بگیره ولی هرمز میگه که این اقا یا خونس یا سره کار و خبر مسجد رفتن شب قبلو میده و اینکه یه بارم یه جایی رفت ولی داخل نرفت و رفتارش عجیب بود و حبیب رو می بره اونجا یعنی دم خونه ماهرخ.
و هرمز میگه که به نگبانی یه دستی زده و تونسته واحد و فامیلی اون خانمی که احمد با دیدنش هول شده رو بفهمه و به حبیب میگه فامیلیش احتصام بود.
نسرین که صبح بعد از شیفتش میاد خونه می فهمه عمه داره وسایلش رو جمع می کنه تا برگرده شهرستان و ازش می خواد که زود برگرده و ازش میپرسه که آیا اشتباه کرده احمدو تشویق کرده تا پرویز رو ببینه و عمه میگه نه و نسرین میگه حس می کنم احمد سرگردون شده و عمه هم حرف نسرین و تایید می کنه و میگه برای همین منم می خوام برم تا شاید احمد راحت تر تصمیم بگیره.
احمد عمه گوهر رو می رسونه ترمینال و در راه باهم حرف میزنن و حرف پرویز میشه و احمد میگه بخاطر شما نیست که نمیرم دیدنش برای اینه که هیچ خاطره ای ازش ندارم که بخوام برم ببینمش و مادرش میگه که حق داری ولی پرویز از وقتی فهمیده یه پسر داره دل تو دلش نیس و مطمئنم اگر ببینیش کلی حرف داره تا بهت بگه و در ادامه میگه سهیلا رو راضی کرده برگرده خونه و از احمد می خواد تا با نسرین مراقبش باشن.
سیمین تو شرکت میبینه حبیب نیومده و یه خانمی اونجاس که حبیب گفته اونجا باشه تا خودش برسه .
سیمین میره اتاقش وبا دیدن پستری که عکس شهاب و دیگر اساتید سمینار روش بود یاده خاطراتش با شهاب میوفته تا حبیب از راه میرسه و سریع بنر را جمع می کنه .
وقتی حبیب میاد راجع به خانمی که اونجا بود صحبت می کنن و حبیب میگه خواهره دوستمه و قابل اعتماده و به عنوان منشی شرکت می خواد استخدامش کنه .
و با اون خانم صحبت میکنه و توجیحش میکنه تمام خبرا و گزارش ها رو باید به خودش بده نه سیمین خانم.
سیمین میره دانشگاه برای دیدن شهاب ولی سهیلا اونو می بینه و با توپ پر میاد پیشش و شروع می کنه به دعوا کردن با سیمین که بعد از این همه مدت چی میخوای به شهاب بگی ، یعنی سیمینی که از همه کاراش مطمئنه و همه کاراش رو درست می دونه میخواد اعتراف کنه اشتباه کرده و چجوری روش شده با مخالفتایی که برای ازدواج احمد و نسرین داشته وسنگایی که جلو پای اونا و خودش انداخته حالا بخواد شهاب رو ببینه و سیمین تلاش میکنه سهیلا رو اروم کنه و قید دیدن شهاب رو میزنه و از دانشگاه میره .
حبیب پستری که عکس شهاب بود و سیمین قایم کرده بود رو می بینه و تو فکر میره.
سیمین میره خوابگاه سهیلا و با مسئول اونجا دعوا می کنه و میگه شما قوانین رو زیر پا گذاشتین و در قبال این بچه ها مسئولید و زیر آب سهیلا رو میزنه که چجوری دانشجویی که ساکن تهران هست رو خوابگاه را دادید!! و مسئول خوابگاه رو تهدید می کنه که بدون اینکه سهیلا بفهمه سیمین اونجا بوده ، اونو از خوابگاه اخراج کنه وگرنه موقعیت شغلیش رو به خطر میندازه.
سهیلا میره شهاب رو می بینه و باهم حال و احوال میکنن و شهاب حال سیمین رو می پرسه و میگه میدونه من اومدم و سهیلا میگه اره و تا اینجام اومد ولی برگشت چون فکر کنم توقع داشت خودتون دعوتش کنید.
و سهیلا به شهاب میگه که ازش کمک میخواد و شهاب به هتل دعوتش می کنه که اونجا صحبت کنن .
و سهیلا برای اقامت گرفتن از شهاب کمک می خواد ولی شهاب بهش پیشنهاد میده که بعد از لیسانس گرفتن اقدام کنه که سهیلا میگه دیره و الانم پاسپورت گرفتم و مدارکمو ترجمه کردم تا هرچه زودتر برم که شهاب میگه این مدارک لازمه ولی کافی نیست و هزینه رو هم باید در نظر بگیری .و در جواب اصرارهای سهیلا که اگر شما کمک نکنید من میرم سراغ کسایی دیگه کوتاه میاد و می خواد مدارکشو به شهاب بده ولی اگر گفت به صلاحش نیس از ایران خارج بشه قبول کنه ولی سهیلا میگه دلایل مهمتری داره که می خواد بره و شهاب ازش می خواد همه چیزو براش توضیح بده .

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا