داستان کامل قسمت ۵۹ سریال برف بی صدا می بارد
در این مطلب از بلاگ سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ۲۵۰ قسمتی برف بی صدا می بارد، به کارگردانی پوریا آذربایجانی را می خوانید، با ما همراه باشید.
همه در خانه دور هم جمع هستند و نسرین و سهیلا خرید های بچه بلور و امروز را نشان می دهند و با هم حرف می زنند که نسرین تولد سیمین را به سهیلا یادآوری می کند و او می گوید دلم برای شما که از زندگی خودتون زدید می سوزه اما تا وقتی که سیمین خودش نخواهد کاری از پیش نمی برد.
سیمین به داخل خانه می رود و با سارا صحبت می کند، سارا می گوید که دکتر از سیمین راضی بود و امیدوار شده است و نسرین هم می گوید قصد دارم برایش تولد بگیرم.
مرادی به دنبال احمد رفته است و به او می گوید که آدرس خانه حبیب را پیدا کرده ام، احمد و مرادی به آن جا می روند که به محض رسیدن آن ها نرگس و نگار از در بیرون می آیند و او را می بینند، احمد خودش را معرفی می کند اما حرف بیشتری نمیزند و بدون توجه به اصرار های نرگس سوار ماشین می شود و می رود.
کامیون هایی در حال خالی کردن بار هستند و حبیب نیز آن جا حضور دارد و به نظر می آید که بار خالی می کنند. حبیب بعد از آن به شرکت می رود و منشی می گوید که خانم شکیبا به شرکت آمده و حبیب به اتاقش می رود.
سیمین از حبیب درباره بار های جدید سوال می کند و در آخر به حبیب می گوید که من به شما اعتماد کرده ام و حال خوبی برای کار ندارم. حبیب از سیمین می خواهد که با هم به خرید بروند تا به سلیقه او برای خواهرش خرید کند و برای روحیه شان هم خوب است.
بعد از خرید حبیب و سیمین به کافه می روند و حبیب برای او آن جا تولد می گیرد و می گوید این هدیه هم برای شما است نه خواهرم..
سیمین ذوق زده می شود و کلی از حبیب تشکر می کند و حبیب هم یک هدیه دیگر بهش می دهد و می گوید این هم سلیقه خودم است، اما سیمیم قبول نمی کند و می گوید بهتر است اونی که با هم خریده ایم را به خواهرتان بدهید تا این را من از شما قبول کنم.
سیمین هدیه او را باز می کند و از بوی عطری که حبیب برایش خریده کلی ذوق می کند. حبیب شروع به تعریف از سیمین می کند و بعد از گذشت مدتی او به خانه می رود که با خانه خالی و تاریک رو به رو می شود.
نسرین به همراه سهیلا و بچه ها و سارا دوست سیمین او را سوپرایز می کنند و کلی دور هم خوشحالی می کنند، بعد از رفتن سارا، نسرین به کنار سیمین می رود و بهش می گوید که حاضرم هر کاری بکنم تا تو هر روز مثل امشب از ته دل بخندی و کلی با هم خواهرانه حرف می زنند.
نرگس در حیاط کنار پدرش نشسته است و کلی با او حرف می زند و بعد از آن به سراغ منصور می رود و درباره کار های حبیب و خانواده شکیبا از او سوال می کند. نرگس با هر ترفندی سعی می کند زیر زبان او را بکشد موفق نمی شود و در آخر بهش می گوید که احمد سنایی به در خانه پدر و مادرم آمده بود که باعث شوکه شدن منصور می شود اما باز هم نم پس نمی دهد.
نرگس به شرکت می رود تا سیمین را ببیند که منشی می گوید امروز ایشون نیامده اند و نرگس بدون معرفی خودش می رود.
حبیب به شرکت می رود که منصور پشت خط است و برای او ماجرای نرگس را تعریف می کند و او وقتی از منشی می فهمد که نرگس برای دیدن سیمین به شرکت رفته بوده سراسیمه خودش را به خانه حاج عطا می رساند و نرگس را آن جا می بیند. نرگس از امروز می خواهد که سیمین را صدا کند تا به دم در بیاید و حبیب جلو می رود تا منصرفش کند اما سیمین در میان حرف های آن ها از راه می رسد و نرگس با تعارفش بدون توجه به حرف های حبیب به داخل خانه می رود.