خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی معصومیت Masumiyet
در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی معصومیت Masumiyet هستید، برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتندا؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و …
وکیل ایلکر بلند می شود و می گوید: «الا یوکسل هنوز به خاطر مشکلات سلامتی نتونسته به پلیس اظهاراتش رو ارائه بده. بعضی هامون طرف اشتباه رو انتخاب کردن! الا کاری کرده داستان تحریف شده از واقعیت رو باور کنید. » یکی از کارکنان رستورانی که الا همراه ایرم و ایلکر انجا بوده را به عنوان شاهد صدا می کنند. گارسون می گوید: «به زور از کافه بیرونش کردم. تا وقتی بیرونش کنم همش داد میزد و تهدید میکرد که ایلکر ایلگاز رو نابود میکنه. »
وکیل دوباره بلند می شود و می گوید: «الا یوکسل با ۲۱ اکانت فیک شبانه به ایرم حمله و توهین کرده. همشون هم تایید شدن. » و بعد هم عکس های لختی الا را روی صفحه ی مانیتور نشان میدهد. الا با دیدن عکس ها خجالت زده نگاهی به مادرش و بعد ایلکر می اندازد. همه با دیدن عکس های الا شوکه می شوند. وقتی می بینند که پیام ها یک طرفه بوده و هیچ پیامی از ایلکر نیست، حق را به ایلکر میدهند.
وکیل در ادامه می گوید: «الا یوکسل بیشتر از اینا پیش رفت. اون بقیه رو مجبور کردن کتکش بزنن و جرم رو گردن ایلکر انداخت! این دختر به بیماری روانی اروتومانیا مبتلاست. یعنی کسی که تو ذهنش خودش رو با طرف مقابل عاشق و معشوق تصور میکنه. » بهار که تمام مدت ناباورانه به حرف های وکیل گوش میداده، بلند می شود و عکس های الا را وقتی که به شدت کتک خورده بود نشان قاضی و مردم میدهد و می گوید: «انتقام دخترم این بوده؟ استخوون های دخترم شکست شما چی میگین؟ که دختر من ارومتومانیاست؟! »
دادگاه حکم می کند تا ایلکر ایلگاز فعلا تا نتیجه نهایی آزاد بشود. بهار به خاطر این موضوع خیلی ناراحت می شود.
بعد از دادگاه، تیمور عکس های لختی الا را که در اینترنت پخش شده نشان بهار میدهد و می گوید: «در مورد همین حرف میزدم! ببین آبرومون رفت! قراره صبح تا شب در موردش صحبت کنن و با انگشت نشونش بدن. »
هارون خوب میداند که دخترش دلتنگ او و خانه شان شده. هارون به خانه ی ایلگاز ها می رود تا دخترش را ببیند. ایرم وقتی پدرش را در آغوش می گیرد آرام میگیرد. هارون می گوید: «اومدم تورو ببرم خونه مون. بیا فرض کنیم دختره واقعا مریضه. این مریضی میتونه فیلم های توی دوربین مداربسته رو پاک کنه؟ یا مثلا رد خون روی جلیقه ی ایلکر رو پاک کنه؟ » ایرم با ناراحتی می گوید: «نگران نباش بابا. ولی من باید پیش شوهرم باشم! » اما وقتی ایرم به خانه برمیگردد، حرف های اسماعیل را می شنود که با صدای بلند فریاد میزند: «اون پسر بی عرضه چندین بار با دخترای جوون مشهور و غیر مشهور گیر افتاد! عروس تو با خواست خودش بله گفت. با وجود این که میدونست شوهرش چطور آدمیه! » ایلکر با شنیدن این حرف ها با ناراحتی به حمام می رود و زیر دوش آب فریاد میزند.
ایرم به خاطر حرف هایی که شنیده ناراحت است که هاله خودش را می رساند و می گوید: «وقت گریه نیست! تو الان یه زنی! باید پیش شوهرت باشی. آرایشت رو تجدید کن و بیا! »
ایرم از حرف ها او جا می خورد که هاله می گوید: «واقع ناامیدم کردی! بعد از شش سال امشب شب خاصیه براتون! » و لباس خواب توری ای را که برای ایرم خریده به دستش میدهد و می گوید: «میبینی؟ این مال دختر بچه ها نیست! بهتره بزرگ شی! » ایرم با بغض لباس را قبول می کند. او آرایش می کند و منتظر ایلکر می ماند. اما ایلکر به محض بیرون آمدن از حمام، پشت به او کرده و می خوابد.
وقتی دکترها از الا می خواهند تا هرچه یادش است را بگوید، الا مات و مبهوت به انها خیره می شود و با فریاد و گریه می گوید: «نمیدونم. هیچی نمیدونم. ذهنم خالیه. »
دکتر می گوید که دلیل این فراموشی الا، ضربه و شوک روحی و روانی است که به او وارد شده اما تاریخی معینی برای این که همه چیز را به خاطر بیاورد نمیدهد.
بیشتر بخوانید: