خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی حباب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع میشود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک میسازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu
داستان قسمت ۵ سریال ترکی حباب
متین پسر عموی صالح برای اینکه انتقام صالح را از نظیر بگیره اسلحهای برداشته و به طرف خانه او رفته. اما میبینه نظیر اونجا نیست بعد از چند دقیقه مژده به همراه اردال به اونجا میان تا وسایل اردال را جمع کنند که دیگه خونه ضیاء پیش خودشون بمونه. بعد از مدتی نظیر به خانه میاد و از اونجایی که متین خونه را زیر نظر داشته به داخل میره و به طرف نظیر اسلحه میکشه وقتی میخواد شلیک کنه فرهان به موقع از راه میرسه و به دست متین ضربه میزنه و باعث میشه تیر به خطا بره. فرهان متین را از اونجا میبره و نظیر را کشان کشان به طرف خانه ضیاء میبره اونجا فرهان نظیر را روی زمین میندازه و بهشون میگه نمیدونم با این میخواین چیکار کنین چه جوری نجاتش بدین! ولی تو محله نبینمش چون اگه ببینمش خودم میکشمش از این به بعد هم متین با منه اگه بخواین اذیتش کنین و بلایی سرش بیارین با من طرفین و از اونجا میره.
بعد از رفتن فرهان از اونجا ضیاء و تان به نظیر میگن که سریعاً باید بره خودشو به پلیس معرفی کنه مژده که به حرفاشون گوش میداده از حرفاشون متوجه میشه که نظیر صالحو نکشته و کسی که باعث مرگ صالح شده تان بوده. او سریعاً به فرهان زنگ میزنه و بهش میگه که من متوجه شدم نظیر قاتل صالح نیست و تان او رو کشته و پدرم با برادرم بهش پیشنهاد پول دادن که گردن بگیره و میخوان به جای تان نظیر را بندازن زندان. فرهان با فهمیدن این موضوع سعی میکنه تا نظیر را از این کارش منصرف کنه اما دیر شده و او خودشو به پلیس معرفی کرده. دوستان فرهان بهش زنگ میزنند و میگن با زیر نظر گرفتن خونه ایپک فهمیدیم که یه بچه کوچیک داره فرهان متوجه میشه که ایپک از شوهرش طلاق گرفته و حس همدردش با ناجیه به خاطر احساس مادریشه. مژده از خونه میزنه بیرون تا هوایی عوض کنه اون سریعاً به فرهان زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره انها با همدیگه تو کوچه پس کوچههای استانبول میگردن و فرهان بهش میگه شاید برات مسخره باشه ولی من همیشه صورتتو تصور میکنم که با همدیگه داریم به آسمون نگاه میکنیم ولی الان اصلاً نمیدونم که احساسی داری بهم یا نه! جایی تو قلبت دارم یا نه! مژده میگه معلومه که داری و آنها همدیگرو میبوسند….