خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی دشمن عشق
در این مطلب از سایت جدولیاب شما خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی دشمن عشق را مطالعه میکنید. همراه ما باشید. سریال Aşka Düşman یکی از جدیدترین سریال های ترکی ۲۰۲۴ بود که به کارگردانی مسعوده ارارسلان (Mesude Erarslan) ساخته شد. نویسندگی این اثر نیز با ایلم کانپولات (Eylem Canpolat) و اوزان آکسونگور (Ozan Aksungur) بود. داستان سریال درباره زنی به نام بحریه است که تمام اعتقادش را به عشق از دست داده و سه دختر خود را از عاشق شدن منع میکند. او هیچ اعتمادی به مردان ندارد و به سه دخترش نیز همین مفاهیم را آموخته است. نام یکی از دختران بحریه اینجی است و وقتی او با مردی به نام اویگار روبهرو میشود، به او حس پیدا میکند و بدین ترتیب روبهروی عقاید مادر خود میایستد.
قسمت ۵ سریال ترکی دشمن عشق
سر میز صبحانه ماهور به اینجی میگه که مامان خبر خوبو بهت داد؟ امروز واسم خواستگار میاد اینجی جا میخوره و میگه چی؟ چجوری؟ چجوری تونستی قسمی که خوردیم بشکنی؟ تو چجوری تونستی مامان اجازه بدی؟ یعنی منم میتونستم دست یکیو بگیرم بیارم بگم میخوام ازدواج کنم؟ مادرش میگه نه اونجوری نیست میان مهمونی بعدشم گورشونو گم میکنن ازدواجی درکار نیست دختری ندارم که بخوام بفروشم مگه کالاعه؟! سپس به ماهور میگه تو امروز بیرون جایی نمیری! او میگه بهتر میرم با خیال راحت آماده میشم. ماهور آماده شده و میره پیش اینجی خواهرش که میبینه هنوز حاضر نشده او میگه من نمیام ولی ماهور میگه باید باشی حتی باهام باید بیای قهوه درست کنیم فهمیدی؟ سپس اینجی شروع میکنه به حاضر شدن. بعد از چند ساعت بالاخره اویگار و مادرش به اونجا میان بحریه تو حیاط میگه بشینن و حرف بزنن. اینجی حاضر شده و میخواد بره پیششون که میبینه خواستگار همان دکتره و با تعجب صداش میزنه و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ با چه جرأت اومدی اینجا؟ ماهور میگه چخبره؟ مگه میشناسین همو؟
اینجی میگه این مرتیکه به حمله کرد و بوسید! ماهور شوکه شده اویگار میگه این چرت و پرتا چیه میگی؟ راستشو بگو! اینجی زخماشو نشون میده و میگه اینا مگه کار تو نیست؟ مادرش بحریه میخواد به اویگار حمله کنه که جلوشو میگیرن و ماهور بهشون میگه الان برین بعدا باهم حرف میزنیم اویگار. جو خانه بهم ریخته و ماهور اینجی را بازخواست میکنه تا راستشو بگه و درباره این رفتارش توضیح بده مادرش میگه کسی اینجا لازم نیست توضیحی بده بهت ولی تو باید به ما توضیح بدی که اینجا چخبره؟ چجوری اون مرتیکه رو راه دادی اینجا! بعد از گذشت مدتی بحریه به اینجی میگه بیا بریم پیش وکیل اونجا واست پرونده باز کنه تا به حساب اون مرتیکه برسن اینجی میگه اینجوری همه میفهمن! بحریه میگه بزار بفهمن تا بدونن نباید نزدیک بچه های من کسی بشه! وقتی دارن میرن ماهور اونارو از تراس میبینه و میدوعه تا بهشون برسه و جلوی رفتن مادرشو بگیره و منصرفش کنه اما موفق نمیشه.اونا میرن به دفتر وکیل که وکیل خصوصی بحریه میگه باید باهاش خصوصی حرف بزنم تا بعد بریم پزشکی قانونی واسه گرفتن طول درمان….