خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی عشق از نو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۹ سریال ترکی عشق از نو
خبرنگاران دم خانه فهمی جمع شده اند. ایرم به سمت خانه آمده و با آنها حرف می زند. مقدس حرفهای ایرم را از تلویزیون می بیند و بیشتر عصبی و نگران می شود. مادر بزرگ به مقدس میگوید که حتما خبر را ایرم پخش کرده زیرا تا قبل از دانستن او، خبر پخش نشده بود. با این حال، مقدس به ایرم اعتماد دارد و از او طرفداری میکند. فاتح و زینب در جنگل گم شده اند و به سمت جلو می روند تا بلکه اورهان و سلین را پیدا کنند. فرد مافیایی به افرادش دستور میدهد که شوکت را بگیرند. او سپس با مقدس تماس میگیرد و خبر میدهد که شوکت را گرفته اند. مقدس با خوشحالی به یک انبار می رود که دو نفر، روی شوکت را پوشانده و دست و پایش را بسته اند. او مقابل شوکت می رود و کیسه را برمیدارد، اما متوجه می شود که آن فرد شوکت نیست.سپس با عصبانیت ، افرادی که او را گرفته اند دعوا میکند. همان لحظه، در باز شده و شوکت به همراه فرد مافیایی که از دوستان او بوده وارد انبار می شوند و به مقدس می گوید که مافیای بدی را برای دشمنی با او انتخاب کرده است، زیرا همه از افراد خود او هستند.
او سپس به افرادش می گوید که مقدس را بگیرند و او را داخل دریا می اندازد. مقدس داخل آب به شدت عصبانی می شود و مدام به شوکت توهین میکند و او را تهدید میکند، اما شوکت به او اهمیت نمیدهد. زینب و فاتح تا شب در جنگل هستند و به شدت سردشان می شود. آنها نا امید هستند، تا اینکه فاتح نور کلبه را میبیند و با خوشحالی زینب را بغل کرده و به سمت کلبه می برد. آنها داخل کلبه با دیدن اورهان و سلین شوکه می شوند . فاتح به سمت اورهان حمله میکند تا به خاطر دزدیدن خواهرش او را بزند. زینب وساطت کرده و آنها را جدا میکند، اما سپس خودش اورهان را کتک می زند. آنها سپس نشسته و چای میخورند تا گرم شود. سلین اطمینان میدهد که اورهان با او بد رفتاری نکرده است. آنها شب را همگی داخل کلبه می خوابند. صبح، شوکت و یادگار و الیف سو به همراه عاقد به کلبه می آیند.
شوکت با دیدن زینب و فاتح در آنجا عصبانی می شود. شوکت میگوید که عاقد باشد اورهان و سلین را عقد کند. سلین عصبانی شده و قبول نمیکند اما شوکت به مخالفت او اهمیت نمیدهد. اورهان سلین را بیرون آورده و به او میگوید که در حال حاضر چاره ای جز پذیرفتن حرف شوکت ندارند و این عقد فقط لفظی است و عقد رسمی نیست، و او هر زمان که بخواهد با سه بار گفتن طلاق میخواهم، عقد باطل خواهد شد. سلین متقاعد شده و با اکراه قبول میکند. آنها داخل کلبه آمده و عاقد برای آنها خطبه عقد میخواند. سپس شوکت میگوید که برای زینب و فاتح نیز باید خطبه عقد خوانده شود.انها هول می شوند اما به ناچار میپذیرند و عاقد آنها را نیز عقد میکند. همان لحظه، مقدس به همراه پلیس به کلیه می رسد. او از دیدن عاقد و فهمیدن ماجرا، شوکه شده و مثل همیشه از حال می رود.