خلاصه داستان قسمت بیست و هشتم سریال آقازاده | قسمت ۲۸ سریال آقازاده
در ادامه این مطلب چکیده ای از آنچه که در قسمت بیست و هشتم سریال آقازاده رخ داده است را برای شما گرد آورده ایم. سریال آقازاده در ژانر درام اجتماعی و سیاسی داستان یک آقازاده به نام نیما بحری امیر آقایی است که تخلفات اقتصادی مرتکب شده و یک مأمور به نام حامد تهرانی سینا مهراد که او هم یک آقازاده است، البته با خصوصیاتی کاملاً مخالف تلاش میکند تا دست نیما را رو کند.
حاج حسن در سونای اختصاصی خانه اش مشغول استراحت و ریلکس میباشد که بهرامی به سراغش میرود و میگوید دکتر بحری از باز شدن دهن نیما در زندان به او گفته است و گویا چندباری اسم او را نیز آورده است که باعث خشم و عصبانیت حاج حسن میشود و به بهرامی میگوید تا خودش نخواسته است دیگر به دیدارش نرود و منتظر تماسش باشد.
محسن امین حاج رضا و بازپرس پرونده نیما به دیدار حامد در زندان رفته است و از روند مثبت پرونده قتل او صحبت میکند اما حامد میگوید او به خاطر نیما درخواست ملاقات داده است و او اطلاعاتی که درباره حاج حسن به داده بود را میدهد.
پلیس ها متوجه شده اند که قاتل الکس همان نوذر است و برای دستگیر کردنش به خانه اش میروند.
مسئول پرونده الکس درحال بازجویی از نوذر است که او را به فکر فرو میبرد و برای تعریف ماجرا گذشته ها را مرور میکند که ابتدا به سراغ تینا و بعد از آن به سراغ الکس رفت و پس از درگیری او را با چاقو به قتل رساند.
حامد پس از خداحافظی به نیما قول میدهد که به او کمک کند تا از زندان آزاد شود و دست حاج حسن و همدستانش را رو کند.
او پس از آزادی به خانه میرود که پدرش میگوید امشب را استراحت کند و کنار مادرش باشد و میگوید محسن از او خواسته است که حامد نیز در پرونده حاج حسن حضور داشته باشد و او گفته هرطور که خود حامد بخواهد…
حامد و محسن به خانه نیما رفته اند تا زیر و بم مدارک مالی نیما و دکتر بحری را پیدا کنند و از استاد ارژنگ نیز خواسته است تا به آنجا برود و ارزش آثار هنری را تخمین بزند و مبلغ آن را به بیت المال برگردانند و بعد از آن به سراغ نوذر میرود و جویای دلیلش برای قتل الکس را میپرسد که متوجه علاقه او به راضیه میشود.
حامد به دیدار نیما میرود و سعی دارد اطلاعات جدیدی درباره حاج حسن از او بگیرد اما نیما میگوید زور آن ها به حاج حسن و دار و دسته اش نمیرسد که حامد ناامید میخواهد برود، اما نیما میگوید اگر به او قول دهد که او را سر خاک پدرش ببرد هر چیزی که بخواهند به آن ها میگوید.
حامد برای گرفتن اجازه خروج موقت نیما از زندان به سراغ بازپرس پرونده اش رفته است که او مخالفت میکند اما بعد از دیدار حاج حسن او میگوید که با درخواستشان موافقت کند و نیما به همراه حامد و چند تن مامور دیگر به سر خاک حاج مرتضی پدر نیما میروند.
نیما با پدرش صحبت میکند و میگوید از نیما دور شده است و الان دیگر ابوذر است و از او حلالیت میگیرد و به سمت حامد میرود که او را با تیر میزنند و نیما غرق در خون روی قبر پدرش میافتد.