خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۳۹ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۳۹ سریال ترکی عشق از نو

فاتح و زینب از شنیدن حرف شوکت شوکه می شوند و میخواهند برای او ماجرا را توضیح دهند. شوکت میگوید که ارتان همه چیز را تعریف کرده و شوکت خودش او را تنبیه کرده است و دیگر نمیخواهد در مورد او صحبتی بشود. فاتح و زینب متعجب و کنجکاو می شوند. کمی بعد اورهان به خانه آمده و میگوید که آنها بلکجان را به جای ارتان گرفته و سپس تنبیه کرده اند و داخل آب انداخته اند. سلین از او عصبانی می شود. اورهان حق به جانب است و میگوید که بلکجان اعتراف کرده بود که عاشق سلین است. سلین و اورهان و فاتح و زینب سراغ بلکجان می روند و او را از داخل دریا بیرون آورده و به خانه اش می برند. آنها از او معذرت خواهی کرده و میخواهند که شکایت نکند. فادیک و مته بیرون رفته و با یکدیگر بیشتر آشنا می شوند. آنها از اینکه با هم هستند خوشحالند. یک پیام همزمان برای مته و اورهان و فاتح و مصطفی می آید و از آنها خواسته می شود که برای تمام شدن ماجرای شب جشن، فردا به آدرسی که گفته شده بروند‌. آنها همگی متعجب شده و سپس مقابل دیگران چیزی به روی خودشان نمی آورند. زینب به فاتح شک میکند اما او میگوید که پیام تبلیغاتی آمده بود. مته نیز برای فادیک بابت پیام بهانه ای می آورد.
شب وقتی فادیک به خانه می رود، آیفر از اینکه او به شهر دانشگاهی خود نرفته متعجب شده و فادیک ماجرای مته را تعریف میکند. آیفر عصبی شده و میگوید که او باید به درسش اهمیت بدهد و بعد سراغ عشق و ازدواج برود. در خانه، فاتح به اتاق سلیم می رود و از خود فیلم میگیرد و داخل فیلم از احساسش به سلیم و زینب میگوید و از او میخواهد که اگر دیگر او را ندید مراقب زینب باشد. سپس در انتها به زینب اعتراف میکند که مریم مادر او بوده است. صبح در خانه، ایرم پیش مقدس می آید تا با هم برای ورزش بیرون بروند. مقدس میگوید که پای او اسیب دیده و نمی‌تواند راه برود. گلسوم که میداند مقدس دروغ میگوید، میگوید که زیر پای او سوسک آمده است. مقدس جیغ کشیده و سریع از روی ویلچر بلند شده و می دود. گلسوم پوزخند می زند و مقدس خودش را متعجب نشان میدهد و میگوید که گویا پایش خوب شده است. مریم و بیرول داخل کشتی هستند. مریم میگوید که تمامی کارها را به بیرول می سپارد زیرا میخواهد خودش برای همیشه از آنجا برود، زیرا بودن در کنار زینب وقتی که نمی‌تواند حقیقت را به او بگوید برایش سخت است.

فصل ماهیگیری تمام شده و شوکت و افرادش قرار است برای برداشت چای بروند. اتهم به شوکت خبر میدهد که موتور کشتی خراب شده و نمی‌توانند برای چای بروند. همان لحظه مریم به آنجا می رود و میخواهد با شوکت صحبت کند. او به شوکت خبر میدهد که قرار است از آنجا برود. زینب و سلین برای پیاده روی بیرون می روند. فادیک پیش آنها آمده و خبر میدهد که مته به عشقش اعتراف کرده است. آنها غافلگیر و خوشحال می شوند. آنها سپس برای خوردن صبحانه به کافه می روند. فادیک از اینکه امروز از مته خبری نیست دلخور است. زینب نیز میگوید که امروز فاتح به شرکت رفته و نخواسته که زینب همراهش برود. سلین نیز میگوید که به اورهان مشکوک است. آنها همگی حدس می زنند که پسرها مشغول کاری هستند و از آنها پنهان می‌کنند. برای همین تصمیم میگیرند پیگیر ماجرا بشوند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا