خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی معصومیت Masumiyet + پخش صوت
در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی معصومیت Masumiyet هستید، برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتنداز؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و …
الا با دیدن تخت دو نفره شان در خانه ی ویلایی ایلکر، و صندلی ای که ایلکر با آن به او ضربه زده بود، همه چیز را به یاد می آورد و وحشت زده پا به فرار می گذارد. ایلکر دنبالش می رود که در جاده، الا با امید روبرو می شود و خودش را به آغوش او انداخته و از انجا دور می شوند. ایرم در حالی که همه قرص ها را خورده و حسابی مست کرده، سر میز شام با اسماعیل و هاله می نشیند و به تمسخر می گوید: «شوهر من الان کجاست؟! »
از طرفی هارون و بهار با هم قرار گذاشته اند تا در مورد دخترها صحبت کنند. همان موقع پشت سر هم به گوشی هردو زنگ میزنند. لایو ایرم همه جا پخش شده و آسو، خواهر ایلکر فورا خودش را به خانه می رساند و ایرم را که بیهوش شده به بیمارستان می رسانند. به بهار خبر میرسد که الا نیست. او با نگرانی خودش را به خانه می رساند. تیمور و خواهر و مادرش او را به خاطر این که مراقب الا نبوده سرزنش می کنند و لایو ایرم را نشان میدهند که گفته شوهرش با الا سر قرار رفته است. بهار نگران الا می شود که او همراه امید وارد خانه میشوند.
هارون خیلی نگران دخترش است تا این که دکتر در حالی که فقط او و هاله حضور دارند، می گوید که ایرم الان حالش خوب است چون قرص هایی که خورده بوده مولتی ویتامین بوده و برای جلب توجه این کار را کرده. هاله خنده اش می گیرد. هردو بالای سر ایرم می روند. ایرم با استرس از آنها می خواهد این راز بین خودشان بماند وگرنه فالوئرها ترکش می کنند! هاله اطمینان میدهد که این راز را به کس دیگری نخواهد گفت و فردا صبح ایرم را آماده می کند تا در یک استوری، از همه معذرت خواهی بکند و بگوید که از روی حسادت فکر کرده که شوهرش با الا سر قرار رفته. ایرم هم برای این که هاله به کسی نگوید حتی خودکشی اش هم تقلبی بوده، قبول می کند و اتفاقا خوشحال هم می شود چون به تعداد فالوئرهایش اضافه می شود!!
بهار به دوستش یلدا می گوید که هارون تنها کسی است که می تواند با او صحبت کند چون وضعیت هردو مثل هم است و تنها آدم قابل اعتماد در طرف مقابل است اما یلدا از او می خواهد درد دل هایش را با هارون انجام ندهد چون او هم در نهایت فقط به فکر دختر خودش است. از وقتی ایرم به خانه برگشته، ایلکر با مهربانی از او مراقبت می کند. ایرم که از توجه او به خودش خوشحال شده می گوید: «اگه میمیردم ناراحت میشدی؟ » ایلکر می گوید: «نگو ایرم. اگه به خاطر من بلایی سر تو هم میومد نمیدونستم باید چیکار کنم. »
هاله پسرش را به اتاق می برد و با عصبانیت او را به خاطر این که با الا سر قرار رفته سرزنش می کند. ایلکر با ناراحتی می گوید: «الا اون پابند الکتریکی رو واسه این از پام باز کرد تا ببرمش همون ویلا شاید یه چیزایی یادش بیاید. همه چیز یادش اومد مامان. میدونی این یعنی چی؟ » هاله ماتم زده به پسرش خیره می شود. او مقدار زیادی پول و پاسپورت به پسرش میدهد و از او می خواهد که قبل از دادگاه، برای همیشه کشور را ترک کند و برود. هردو بغض می کنند و یکدیگر را در اغوش می گیرند.