خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی معصومیت Masumiyet + پخش صوت
در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی معصومیت Masumiye از نظرتان می گذرد. با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتنداز؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و …
ایلکر با عصبانیت وارد شرکت می شود و مقابل جنک، رو به اسماعیل می گوید: «من چیکار کردم که انقدر از من متنفری؟ » اسماعیل برای لحظه ای به او خیره می شود اما بعد او را از شرکت بیرون می کند! هاله دستان پسرش را می گیرد و با هم از آنجا بیرون می روند.
بهار به دیدن هارون می رود. هارون به او می گوید که قصد ندارد از تیمور شکایت کند و بهار از او تشکر می کند و می گوید: «اگه بچه ها نبودن، تیمور هم باید در برابر عدالت جواب پس میداد. » هارون به او می گوید: «راستش میخوام در مورد چیز دیگه ای هم باهاتون صحبت کنم. »
تیمور سعی می کند با الا صحبت کند و به او می گوید که هرکاری تا الان کرده فقط و فقط به خاطر آینده ی او و برادرش است اما الا با بغض و ناراحتی می گوید: «تو فکر میکنی مامانم مقصر همه چیزه اما دکترا بهم گفتن به خاطر زخم هایی که تو تو بچگی بهم زدی، من عاشق یه آدم اشتباه شدم. » و بلند می شود و می رود.
ایلکر وسایلش را جمع می کند و از خانه می رود و به کسانی میسپارد تا کشتی اش را دور از دیدم عموم قرار بدهند چون می خواهد از این به بعد انجا بماند.
در مورد اسماعیل پاکتی به دست هاله می رسد. هاله با نگاه کردن به داخل پاکت، شوکه می شود و خشکش میزند.
بانو فلشی در دست دارد و موذیانه به خودش می گوید: «بهتون گفته بودم منو زیاد منتظر نذارین که واسه خودتون بد میشه! »
ایکلر به دیدن بیرجی می رود. بیرجی سعی می کند بحث را سمت آن شب بکشاند و می پرسد: «اگه اون شب همه چیز با جزئیات یادت بود، تو دادگاه میگفتیش؟ » ایلکر کمی فکر می کند و می گوید: «معلومه که نه. » بیرجی می گوید: «درست مثل کاری که الان داری میکنی. » و به ایلکر می گوید که خیلی ترسو است. ایلکر با عصبانیت می گوید: «پس الان نشونت میدم ترسو بودن یعنی چی! » و دم گوش بیرجی حرفی میزند که او خشکش میزند. ایلکر هم آنجا را ترک می کند.
الا به کیک فروشی و دیدن امید می رود تا آن شب را از دل او بیرون بیاورد. امید با ناراحتی سرگرم کارش می شود و حتی به او نگاه هم نمی کند. الا می گوید: «من خیلی ناراحتت کردم امید… اما وقتی قلبت همه چیز رو کنترل میکنه و به صدای عقلت گوش نمیده، تو تونستی مقابل قلبت وایسی؟ » امید برای چند لحظه با بغض به او خیره می شود و بعد می گوید: «نه بابا من اینجور چیزا رو نمیدونم. » الا دست او را می گیرد و می گوید: «پس در مورد چیزی که نمیدونی حرف نزن امید. کسی که با قلبش وارد جنگ میشه فقط منو میفهمه… » او به سمت شیرینی های داخل فر برمیگردد که با دیدن، شیرینی هایی مخصوص تولد نوزاد پسر، دوباره بغض می کند…
هارون در مورد رشوه هایی که تیمور از اسماعیل گرفته به بهار می گوید. بهار با ناراحتی دنبال تیمور که به گاوصندوقش سر میزند می رود…
هاله به بانو زنگ میزند و از او می خواهد به دیدنش بیاید. او مختصات، ساعتی و مسیرهایی که اسماعیل در شب حادثه با ماشین ایکلر رفته و حتی وارد ویلا شده، را به بانو هم نشان میدهد. بانو وحشت می کند و باورش نمی شود. آن شب، اسماعیل همراه زنی، الای بیهوش و زخمی را در جاده رها کرده است..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی معصومیت + عکس