داستان کامل قسمت ۵۲ سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از بلاگ سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ۲۵۰ قسمتی برف بی صدا می بارد، به کارگردانی پوریا آذربایجانی را می خوانید، با ما همراه باشید.

پرویز رو به روی عکسی که با احمد انداخته خوابش برده و ماهرخ روش پتو می ندازه.
نسرین با احمد صحبت می کنه و احمد درباره ملاقاتش با پرویز برای نسرین تعریف می کنه .
بلور و امروز تو حیاط مشغول صبحانه خوردنن که سهیلا وارد خونه میشه و بلور به سهیلا میگه که به سیمین هیچ حرفی نزده و در همین حال سیمین هم به جمع اونا ملحق میشه و با خوش رویی از سهیلا استقبال میکنه ولی سهیلا با بداخلاقی میره خونه و جواب حرفای سیمین رو نمیده .
سهیلا تو خونه به هر گوشه کناری سر میزنه و بچه ها رو می بینه و در گوشه ای دیگه صندوقچه یادگاری های شهاب نظرش رو جلب می کنه.
عمه گوهر با کمک همسایه ها خونه اش رو تر و تمیز می کند و وسایلش رو می چیند. و بعدش باهم شروع به صحبت می کنن.و هنگام خداحافظی گوهر به صدیقه میگه که می خواد این خونه رو ازش بخره و صدیقه میگه این چه حرفیه خونه پدریته و بعدش گوهر پیشنهاد میده که من حاضرم باغمو با این خونه عوض کنم و صدیقه از این پیشنهاد استقبال می کنه .
سیمین دنبال وام گرفتن از بانکه ولی زیاد بلد نیس چی بگه و کار رو به حبیب واگذار می کنه ، که یه دفعه شهاب با دسته گل وارد شرکت میشه و با دیدن حبیب جا می خوره ولی سعی میکنه خودشو کنترل کنه و گلو به حبیب میده .
حبیب که عصبانی بود دق و دلش رو سره منشی شرکت خالی می کنه که دیگه بدون اجازه هر کسی رو راه نده.
شهاب درباره حبیب از سیمین سوال می کنه و سیمین میگه حبیب همه کاره شرکته و بعد در باره اوضاع شرکت و زندگی و سهیلا باهم صحبت می کنن و بحث رو به خودشون می کشونه و شهاب میگه همیشه به رابطشون فک می کرده و هیچ وقت نفهمیده چرا سیمین یه سوء تفاهم کوچیک رو اونقدر بزرگ کرده ولی سیمین باز هم با کنایه از مادره شهاب می پرسه و میگه مادرتون میدونه اومدید اینجا ! ولی شهاب سعی می کنه با آرامش بحث رو ادامه بده و از سیمین جواب سوالش رو می خواد که حبیب وارد اتاق میشه و با آوردن گل داخل گلدون صحبت اونا رو قطع می کنه و به سیمین میگه برای فردا قرار کاری بزارم؟ ولی شهاب پیش دستی می کنه و با مخاطب قرار دادن سیمین به حبیب حالی می کنه فردا با سیمین قرار ناهار دارن!
شهاب به سیمین میگه که جواب علاقه اش رو به خودش می خواد بدونه و سریحا ازش خواستگاری می کنه ! که سیمین من من کنان بدون جواب دادن به شاهرخ بحث رو به سهیلا می کشونه و شاهرخ برای سیمین تعریف می کنه که سهیلا قصد داره از ایران بره و از سیمین می خواد کاری نکنه و همه چیو به اون بسپره.
بعد از این که شاهرخ از شرکت میره حبیب سریع میاد میگه که با معینی مدیر بانک برای فردا ناهار قرار گذاشته ولی سیمین میگه که قرار رو کنسل کنه اما حبیب پا فشاری می کنه که درست نیس اول کار قرار با مدیر بانکو کنسل کنیم که سیمین با گفتن “یه فکری می کنم ” حبیب رو ترک می کنه.
نرگس و مادرش در حال حرف زدن باهمن که مادرش ازش می خواد بره با حبیب صحبت کنه چون از وقتی اومده حال خوشی نداره و نرگس با اکراه مجبور میشه بره با حبیب صحبت کنه .
نرگس با سوال و جواب کردن می خواد بفهمه حبیب چشه ولی حبیب حوصله جواب دادن نداره اما نرگس میگه حبیب باعث شده حالشون بهتر بشه و به روزای خوب گذشته برگردن ولی در بین صحبتای خوبش به حبیب یادآوری می کنه که هنوز حواسش بهش هست و می دونه تو یه شرکتی کار می کنه که هیچ کس هویت واقعی حبیب رو نمی شناسه.
نسرین برای شغل جدید احمد کیک درست کرده و با هم حرف میزنن که تلفنشون زنگ می خوره و شهاب پشت خطه و احمد تعجب می کنه از این که شهاب برگشته ایران ، و بعد از حال و احوال کردن شهاب از احمد می خواد بره رستوران دیدنش.
سهیلا برای بچه ها قصه تعریف می کنه که سیمین اونا رو برای شام صدا میزنه ولی سهیلا همچنان از اتاق خارج نمیشه.
سیمین با عجله میره رستورانی که حبیب با معینی قرار گذاشته و از حبیب می خواد که زود جلسه رو تموم کنن. بعد از سرو غذا شروع به صحبت می کنن البته بیشتر حبیب صحبت می کنه و با چرب زبونی معینی رو مجاب می کنه که اونا یه شرکت معمولی نیستن و البته معینی هم یک ادم معمولی نیست و باید سریعتر وام رو براشون اماده کنه و در آخر هم با پیشنهاد رشوه به معینی کار رو یه سره می کنه .
حبیب بعد از رفتن معینی از سیمین می خواد که برای گرفتن وام سند خونشون رو بیاره که سیمین طفره میره و جواب مشخصی به حبیب نمیده .
سیمین بعد از قرار کاریشون میره رستورانی که با شهاب قرار گذاشته بود. اونجا هر دو کمی از کار و زندگی همدیگه سوال می کنن و شهاب میگه شرایطشون برای رفتن سیمین و بچه ها مهیاس و سیمین باز هم بحث رو به مادره شهاب می کشونه.
ولی شهاب میگه که بیان درباره آینده صحبت کنن و گذشته رو کنار بزارن اما سیمین حرف مادره شهاب که بهش گفته بود ” تو نشدی یکی دیگه” رو یادآوری می کنه و میگه از شهاب چه انتظاراتی داشته و شهاب میگه که سیمین چقدر به خودش و بقیه سخت می گیره از جمله سهیلا.
و در نهایت شهاب از سیمین می خواد که یکبار برای همیشه همه جوانب رو در نظر بگیره و جواب نهایی رو به شهاب بده و همان میز رو برای پنج شنبه هفته بعد رزرو می کنه و با سیمین قرار میزاره که اگر هفته بعد هر کسی نیومد یعنی اون نفر نمی خواد ادامه بده .

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا