خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی خواهران و برادران
عمر ماکارونی درست میکنه که همشون بهم میچسبه امل میگه داداش اینا که همشون بهمدیگه چسبیدن! آسیه میخنده و میگه باید تو آبش روغن و نمک میریختی سپس میخندن، قدیر از راه میرسه و خریدهایی که برای خانه کرده بهشون میده سپس میگه من باید برم عمر میپرسه کجا؟ قدیر میگه با سوزی میرم بیرون عمر میگه اوووو پس داری میری سر قرار موفق باشی سپس باهمدیگه میخندن. هاریکا به اتاق مادرش میره و میگه بابا گفت شام بریم بیرون بخوریم، سوزان میگه نه هاریکا اصلا حال و حوصله بیرونو ندارم سپس دراز میکشه که هاریکا درباره پسر از دست داده اش میپرسه که سوزان تعجب میکنه و میگه تو از کجا میدونی؟ کی به تو گفته؟ هاریکا میگه اون مرتیکه سوزان میگه کیو میگی؟ هاریکا با کلافگی میگه خودت خوب میدونی کیو میگم! سپس سوزان شروع میکنه به تعریف کردن ماجرا هاریکا متاثر میشه و چشماش پر از اشک میشه که کنعان داخل میشه و میگه شما که هنوز حاضر نیستین؟ من خیلی گرسنمه! هاریکا سریعا میگه باباجون امشب من حوصله ندارم تازه شامم درست کردن امشبو خونه بمونیم غذا بخوریم یه روز دیگه بریم تازه بعدشم میتونیم باهم فیلم ببینیم کنعان قبول میکنه و میگه ولی شما خودتون باید فیلم ببینین من باید کار کنم و میره. ملیسا تو اتاقشه که با تالیا در حال صبحت کردن او ازش میپرسه که چیشده چند روزه تو خودتی بی حوصله ای! ملیسا میگه آره چیزی نیست یخورده کلافه ام سپس تالیا میگه استوری سوزیو دیدی؟ حسابی خوشحاله. بعد از قطع کردن تلفن، ملیسا تو اینستاگرام سوزی میره و با دیدن عکس قدیر با سوزی تو سینما ناراحت میشه. آنها وقتی از سینما بیرون میان سوزی میگه خوب حالا چیکار کنیم؟ قدیر میگه هیچی من میرسونمت خونه منم میرم سوزی میگه باشه ولی یه قهوه نخوریم؟ قدیر میگه نه دیگه صبح تو باید بری مدرسه منم سرکار باید برم سوزی ناچارا قبول میکنه.
وقتی سوزی به خانه میره قدیر میبینه که گوشیشو تو ماشین جا گذاشته واسه همین میره دم در خانه تا گوشیشو بده که سوزی با دوتا فنجون قهوه دم در میره و میگه واسه این که وقت داری! قدیر میخنده و میگه دست بردار نیستیا و به داخل خانه میرن اونجا قدیر میگه چقدر اینجا چراغ روشنه! سوزی میگه اینجا همیشه اینجوریه یعنی ۲۴ ساعته روشنه حتی تلویزیون و رادیو، قدیر میگه خوب چرا؟ مادر و پدرت چیزی نمیگن؟ سوزی میگه چرا فاز صرفه جویی و از این حرفا البته اگه بودن! قدیر میگه مگه اینجا زندگی نمی کنن؟ سوزی میگه نه مادرم استانبوله و پدرم تو کانادا خانواده داره من اینجا تنهام سه سالی هست که تنهام واسه همین همه جارو روشن میزارم که حس کنم خونه تنها نیستم. فردای آن روز شنگول وقتی به خانه نباهت میره ازش میپرسه که دیشب چیشد نباهت خانم جون؟ آقا آکیف اومدن چیزی نگفت؟ نباهت میگه نه دیر اومد منم خواب بودم بعد از چند دقیقه آکیف میاد و تهدید میکنه که فلش را بگیره اما نباهت پا پس نمیکشه و میگه تو نمیتونی اونو ازم بگیری فقط یه راه داری اونم اینه که توافق نامه را امضاء کنی آکیف راضی میشه و میگه اول فلسو بده بعد اما نباهت فلشو تو ماکرویو میزاره و میگه امضاء کن تا نابودش کنم! آکیف امضاء میکنه و نباهت فلشو از بین میبره و آکیف از اونجا میره. شنگول خوشحال میشه و میگه پولدار شدیم! سپس ازش میپرسه که سهم منو هم وقتی جدا بشین میدین؟ نباهت میگه تو هم که فقط به فکر پول و خودتی اصلا واست مهم نیست که سر اون بچه ها چی اومده. شنگول میگه مگه من بی پدر و مادرشون کردم؟ من خودم دوتا بچه دارم که نگران آینده اونام فقط.
شب اورهان وقتی به خانه میره از میزی که شنگول چیده جا میخوره و میگه خیر باشه خبریه؟ شنگول میگه نه باید چه خبری باشه مگه؟ اورهان میگه آخه همچین میزی تو نمیچیدی همینجوری! شنگول میگه تو بخواه واست بچینم سپس آیبیکه میگه گوشی منو عوض نمیکنین؟ آخه خیلی هنگ میکنه خاموش میشه اورهان میخواد بگه نه که شنگول میگه گوشیتم عوض میکنیم اورهان جا میخوره اوگولجان میگه خوب من چی؟ واسه منم تبلت بگیرین شنگول با خوشرویی میگه چشم اونم میگیریم واسه تو اورهان با تعجب به شنگول نگاه میکنه و میگه خیر باشه گنج پیدا کردی؟ شنگول میگه زندگی پر از سورپرایزه از کجا معلوم شاید پیدا کردیم! دوروک به طرف خانه آسیه میره که وقتی او دوروک را میبینه میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ دوروک میگه خودت غد بازی درآوردی گفتی من نمیام خودت بیا منم اومدم تا تمرین کنیم دیگه آسیه میگه باشه بریم تو. دوروک وقتی وارد خانه میشه و اونجارو میبینه جا میخوره و حسابی تعجب میکنه عمر بهش میگه چرا اینجوری نگاه میکنی؟ ما اینجا زندگی میکنیم! دوروک میگه آخه اینجا واقعا شبیه خونه ست! همگی با تعجب بهش نگاه میکنن که دوروک میگه نه منظورم اینه که خیلی گرم و صمیمیه همه آنها میگن آهان از اون لحاظ سپس اوگولجان میگه پس ما برای اولین بار آهنگتونو گوش میدیم آره؟ دوروک و آسیه تایید میکنن سپس شروع میکنن به زدن و خواندن که شنگول و اورهان صدای آنها را میشنون و به اونجا میرن سپس آنها را تشویق میکنن که اورهان و شنگول یه آهنگ میخونن باهمدیگه وبقیه دست میزنن و میرقصن سپس به دوروک اشاره میکنن که واسشون گیتار بزنه همگی خوش میگذرونن….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس