خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال ترکی خواهران و برادران
دوروک به خانه میره که میبینه هیچکس نیست و تعجب میکنه و میگه عجیبه ها اینا سر صبحی کجا رفتن! دوروک گوشیشو میزنه به شارژ و وقتی روشن میشه میبینه که ملیسا بارها بهش زنگ زده او جا میخوره و سریعا بهش زنگ میزنه و میگه که چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ ملیسا بهش میگه که پدرش تصادف کرده. اورژانس به دم در خانه اورهان رفته و به قدیر، عمر و امل اکسیژن وصل کرده، دکتر بیسیم میزنه و میگه دختر بچه سطح اکسیژنش پایینه و تو وضعیت خوبی نیست! آسیه اینو میشنوه و میگه واسه چی اینو گفتین؟ و با گریه میخواد بره ویش امل که جلوشو میگیرن، بعد از چند دقیقه قدیر به هوش میاد و وقتی وضعیت خودشو میبینه میترسه و میگه بچه ها کجان؟ چیشدن؟ آنها به قدیر میگن که با گار مصموم شده بودین خداروشکر حالتون خوبه تو استراحت کن اما قدیر از جاش بلند میشه و میره پیش بچه ها و با دیدن اونا گریه میکنه و ازشون خواهش میکنه تا چشماشونو باز کنن. تو بیمارستان نباهت به ملیسا میگه با هاریکا برین صورتتونو آب بزنین و وقتی با سوزان تنها میشه بهش میگه که ببین همه ی مارو تو چه وضعیتی گذاشتی؟ همه اینا تقصیر توعه! اگه همچین کاری نمیکردی من به کنعان زنگ نمیزدم که این اتفاقا بیوفته، سوزان میگه چی؟ نباهت میگه آره من زنگ زدم و همه چیزو به کنعان گفتم اونم با آکیف بوده و این اتفاق واسشون افتاده، سوزان میگه پس مقصر این اتفاق تویی؟ نباهت با عصبانیت میگه مبادا کار کثیفتو بندازی گردن من! دوروک به اونجا میاد و میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ چیشده؟ حالشون چجوریه؟ نباهت میگه نمیدونیم هنوز خبری نشده دکتر همون موقع بیرون میاد و میگه خانواده آکیف کیه؟ نباهت خودشو زنش معرفی میکنه که میگه خوش بختانه خونریزی داخلی داشت تونستیم جلوشو بگیریم عمل موفق آمیز بود آنها خوشحال میشن سوزان میگه پس کنعان شوهر من چی؟ دکتر میگه هرکاری که تونستیم انجام دادیم متاسفم از دستش دادیم!
هاریکا با شنیدن این خبر که باباش مرده وسط بیمارستان میشینه و شروع میکنه به گریه کردن دوروک میره تا کمی دلداریش بده و آرومش کنه. بعد از چند روز شنگول نشسته که وقتی میبینه آکیف داره به اونجا میره بلند میشه و شروع به تمیز کاری میکنه نباهت ازش میخواد تا اتاق خواب هارو تمیز کنه. آنها وقتی تنها میشن باهمدیگه صحبت میکنن درباره اینکه نباهت کاری که آکیف کرده را ببخشه سپس آکیف موفق میشه و لبخند شیطانی میزنه. بچه ها به هوش میان و حالشون خوبه. بعد از اون اتفاقی که برای بچه ها افتاد بچه ها بخاری برقی گرفتن و از اون موقع اورهان مدام میره چک میکنه و به بچه ها میگه این یه صدای غیرعادی میده ها شما نمیشنوین؟ عمر میگه عمو جون شما الان ۱۰ روزه میاین اینو هی چک میکنین چیزی نیست درسته امل میگه تازه ما به زودی از اینجا میریم یه خونه بزرگتر اورهان جا میخوره و میگه اجاره گرونه از کجا میخواین بیارین؟ آسیه میگه پول داریم عموجون مسابقه جایزه نقدی داشت اورهان خوشحال میشه که میگه جاییو هم پیدا کردین آسیه میگه آره ولی گرون بودن سپس قدیر میگه جور میشه عمو جون من شب ها هم میرم سرساختمان عمر هم میگه منم نگهبانی یه پارکینگو میکنم اورهان مخالعت میکنه و میگه تو هنوز درس و مدرسه داری و پیشنهاد میده که با چرخی که کرایه کرده نخودپلو بفروشه آسیه پولو میده به عمر میگه برو یه چرخ بخر اینجوری بهتره و همگی خوشحال میشن. شنگول کلی خرید کرده. بچه ها وقتی میخوان برن مدرسه اورهان هم بیرون میره که میبینه شنگول کلی خرید کرده از یخچال و تلویزیون گرفته تا لپ تاپ و گوشی برای پسر و دخترش.
اورهان حسابی جا خورده و میگه پولشو از کجا آوردی؟ شنگول میگه وام گرفتم دارم کار میکنم قسطاشو میدم اورهان کلافه میشه و میگه وام گرفتی که اینارو بگیری؟ شنگول میگه چطور تو وام میگیری خونه درست میکنی واسه برادرزاده هات من نگیرم واسه خونه خودمون؟ اصلا چیکار داری خودم میدم قسطاشو و میره. شنگول وقتی میبینه نباهت تو حیاط تنهاست پیشش میره و میگه خیلی با آقا آکیف خوب رفتار نمیکنین؟ قرار مگه این نبود که طلاق بگیرین پولشو بکشین بالا و به من بدین؟ نباهت بهش میگه به تو چه ربطی داره؟ اونی که درباره اش حرف میزنی شوهرمه بخوام طلاق میگیرم نخوام میبخشمش و باهم به زندگیمون ادامه میدیم! شنگول از اونجا میره آکیف میاد و به نباهت میگه چی میگفت؟ نباهت میگه هیچی جلو جلو رفته کلی خرید کرده بعد الان اومده میگه پس کی از آکیف جدا میشی که پول بدی بهم آکیف میگه اونم تقصیری نداره خوب بالاخره میتونیم راضیش نگه داریم هرازگاهی بهش هدیه بده با یخورده پول راضیش میکنیم نباهت تایید میکنه. شنگول از تو تراس آنها را میبینه و میگه نه اینا جدا بشو نیستن حالا موندم چجوری ماهی ۲۵۰۰ لیر بدم اورهان منو قیمه قیمه میکنه! باید یه فکری کنم. نباهت شنگول را صدا میزنه و میگه این لباس ها همشون یا نوعن یا یکبار فقط پوشیدمشون همش مال تو بهت کفشم میدم که ست کنی تازه یکسری از لباس های آکیف هم هست. وقتی میره شنگول به خودش میگه با خیال خودش میخواد با این کارها منو خر کنه! دوروم تو مدرسه به آسیه میگه ما هنوز اون تکلیف همدردیو انجام ندادیم و بعد از مدرسه قرار میزارن تا برن و صحبت کنن. آسیه موقع رفتن پیش دوروک یادش میاد که گفته بود موی باز بیشتر بهش میاد و موهاشو باز میکنه. آنها کنار دریا میرن و باهم صحبت میکنن سپس آسیه میگه تو یجوری شدی تازگیا! دوروک میگه خب آره رفتیم مسابقه تو راه اتفاف هایی افتاد که فکر کردم بشه آسیه سریع میگه دوست آره؟ دوروک حرفشو میخوره و میگه آره دوست اسیه قبول میکنه و به بهانه تنها بودن خواهر و برادرانش میگه باید برم خونه دوروگ قبول میکنه و میگه بیشتر همدیگرو ببینیم واسه این تکلیف میگم آسیه قبول میکنه و میره….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس