خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی خواهران و برادران
شنگول در حال غر زدنه و داره میره خونه اش که سوزان را میبینه که از خانه اش بیرون میاد. او پیشش میره و تسلیت میگه و بهش میگه اینجا فقط شما سوختین و بیوه شدین! سوزان میگه یعنی چی فقط من؟ شنگول میگه آقا آکیف جون سالم به در برد دیگه قبلش میخواستن از همدیگه جدا بشن الان دیگه باهم آشتی کردن و دارن خوش میگذرونن! سوزان جا میخوره و میگه من نمیفهمم چی میگی! شنگول میگه هرچی خواستی بدونی بیا خودم بهت بگم من همه چی میدونم شماره منو دخترت داره و میره. عمر و آسیه تو خانه در حال نخود پلو درست کردن هستن که اوگولجان به اونجا میره و میگه امل حدس بزن چی آوردم واست، امل میگه چی؟ سپس اوگولجان لپ تاپ قدیمیشو رو می. میزاره که امل با خوشحالی میگه آخجون یعنی ما هم دیگه لپ تاپ داریم؟ اوگولجان تایید میکنه که آسیه میگه بیا بهت یاد بدم چجوری به اینترنت ما وصل بشی. شب اورهان با قدیر تو حیاط صحبت میکنه و میگه شرمنده ام که نمیتونم زیاد کمکتون کنم اوانم همینقد بود که چرخو پس بدم شما بخرین قدیر میگه شما همین که سایه تون بالاسرمونه خودش کمکه عمو جان سپس نخود پلو آماده میشه و عمر و قدیر تو چرخ میزارن سپس با اورهان میرن تو خیابان. شنگول آیبیکه را صدا میزنه که آنها به خانه میرن. سنگول تمام لباس هایی که از نباهت گرفته را روی تخت میزاره و به آیبیکه نشون میده. آیبیکه حسابی خوشش میاد و میگه این کتونی خیلی خوشگله فردا تو مدرسه میپوشمش. اورهان اینکه عمر باید چیکار کنه را بهش نشون میده و سپس به طرف خانه راهی میشه از طرفی هم قدیر به طرف ساختمان میرود. قدیر وقتی به سرساختمان میرسه کارفرماش میگه تقدیرو میبینی سر همون ساختمانی که پدرت به رحمت خدا رفت باید کار کنی قدیر میگه زندگی خرج داره اوستا سپس او بهش کمد پدرشو نشون میده و میگه هنوز وسایلشو هم جمع نکردیم ببین اگه اندازته استفاده کن قدیر تشکر میکنه و با دیدن کفش پدرش یاد خاطره ای میوفته.
قدیر یادش میاد یه روز سر ساختمان پیش پدرش رفته بود که ولی به خاطر اینکه ناهار نخود بوده و قدیر دوست نداشته پولی که داشته را بهش میده تا بره یه چیزی بخوره در حالی که کفشاش پاره بوده قدیر میگه رو این پول، پول میزام یه جفت واست میگیرم اما ولی میگه نه برو یه چیزی بخور بعدا میخریم. عمر تو خیابانه که هنوز هیچ فروشی نداشته و حسابی حالش گرفته شده. شنگول در حال حساب و کتابه که میگه دخل و خرجم هرجوری که حساب میکنم باهم جور در نمیاد و به اوگولجان میگه بریم لپ تاپتو پس بدیم بعدا دوباره میخوریم اما اوگولجان قبول نمیکنه و میگه اصلا حرفشم نزن شنگول میگه پس اون قدیمیو بیار حداقل از فروشش یه پولی دستمون بیاد اما او میگه نمیشه دادم به امل شنگول عصبی میشه و میره به طرف خانه بچه ها. امل و آسیه در حال فیلم دیدنن که سنگول میاد و میگه اینو پسرم اشتباهی آورده اینجا سپس میخواد بره که بخاری برقی را میبینه روشنه و میگه تروخدا اینو زیاد روشن نزارین و خاموش میکنه و میره. اورهان وقتی به خانه برمیگرده شنگول میگه چرا انقدر زود اومدی؟ قابلمه ات کو پس؟ اورهان میگه دادم به بچه ها کار کنن شنگول دعواش میکنه که ما خودمون قسط دادریم دادی به اونا؟ اورهان میگه چرخو خریدن شنگول میگه پول از کجا؟ اورهان میگه آسیه تو مسابقه برنده شده بود جایزه نقدی داشته آنها باهم دعواشون میشه. اوگولجان با عمر زنگ میزنه ومیگه اوضاع چجوریه؟ او میگه هنوز هیچ فروشی نداشتم! همان موقع یه گروه پسر میاد و ازش نخودپلو میخوان.
شب وقتی قدیر و عمر باهم به خانه برمیگردن به آسیه میگن که ۲۵۰ لیر درآوردم آسیه خوشحال میشه. قدیر میگه چرا بخاری ها خاموشه؟ آسیه میگه باز زن عمو اومد عمر میگه ما داریم نصف قبضو میدیم که! آسیه میگه ولش کن بین عمو و زن عمو دعوا راه نندازیم بهتره اعصاب عمو خورد نشه! فردای آن روز تو مدرسه آیبیکه کتونی های جدیدشو پوشیده که تالیا به ملیسا و برک میگه کتونیاشو ببین! برک با دیدن اون کتونی ها که عکس پنجه داشت یاد خاطره ای می افتد که روی کتونی ملیسا عکس پنچه کشیده بود سپس آیبیکه را صدا میزنه و بهش میگه مادرت با مادر ملیسا در ارتباطه؟ آیبیکه تایید میکنه که برک به ملیسا میگه مثل اینکه مادرت آشغال هارو دور ریخته آیبیکه جا میخوره و به ملیسا میگه کفش توعه؟ سپس با برک بحث میکنه که آیبیکه کفش ها را در میاره و تو سر برک میزنه سپس بهش میگه ملیسا حق داشت تورو رد کنه تالیا جا نیخوره که بهش میگه نمیدونستی؟ برک از ملیسا خوشش میاد حتی گردنبندی که قبلا خوشش میومدو پیدا کرده دیروز میخواست بده به ملیسا اما ملیسا قبول نکرد آخی بعد از گذشت سال ها هنوز یادش بود که چی دوست داشته!برک عصبی میشه که آیبیکه میگه فکر کردی فقط خودت میتونی میخره کنی؟ سپس پا برهنه به داخل میره که پدرش ازش میپرسه ماجرا چیه؟ اونم واسش تعریف میکنه اورهان بهش دمپایی میده و میگه حداقل اینارو بپوش. آکیف تو اتاق کارش نشسته که سوزان پیشش میره و میگه انگاری حالت خوب شده برگشتی سر کارت! آکیف میگه آره چند وقت دیگه عصا را هم کنار میزارم سوزان میگه آره دیگه سر کار برگشتی حالت خوب شده با زنت آشتی کردی! و باهاش بحث میکنه که آکیف میگه ببین من به خاطر کاری که کردیم تا مرگ رفتم تو هم شوهرتو از دست دادی دیگه تموم شد واسه من تو هم تموم کن و میره…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس