خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران

آکیف به بیمارستان پیش شنگول میره و حال اورهان را میپرسه سپس شنگول بهش میگه نگران حالش شدین؟ آکیف تایید میکنه و میگه بالاخره از کارکنان ما هستش از طرفی پدر کسی که الان تو بازداشته خیلی آدم قدری هستش. شنگول میگه اگه رضایتی در کار نباشه حتما بچه هام اخراج میشن شوهرم بیکار میشه درسته؟ آکیف میگه درصدش خیلی بالاست و امکانش زیاده شنگول میگه من که رضایت میدم میدونم ندم چی میشه ولی قدیر خیلی آدم تخس و مغروریه با پول زیادم راضی نمیشه ولی عمر یخورده باز بهتره با اون حرف بزن. آکیف میگه کجا هستن الان؟ شنگول میگه نمیدونم دعوامون شد رفتن خبری شد ازشون بهتون زنگ میزنم آکیف تشکر میکنه و میره. اوگولجان و آیبیکه با دیدن آکیف جا میخورن و از مادرشون میپرسن که اینجا چیکار داشت؟ شنگول میگه هیچی اومده بود حال اورهان بپرسه همین آیبیکه و اوگولجان تعجب میکنن. قدیر به طرف مدرسه رفته که سوزی اونو میبینه و به طرفش میره و بهش میگه بالاخره دوست پسرمو دیدم و بهش میگه شب بریم بیرون یه وری؟ قدیر میگه نه سوسن مشکلاتم زیاده وقت نمیکنم سوزی اصرار میکنه و میگه خیلی وقته منتظرم تا بریم بیرون قدیر بهش میگه ببین سوسن ما دنیامون خیلی باهم فرق میکنه نمیتونی میاهم دوست باشیم سوسن وقتی این حرفارو میشنوه قبول میکنه و میگه دوست معمولی که میتونیم نه؟ قدیر میگه البته و از همدیگه خداحافظی میکنن. ملیسا وقتی از سری میشنوه که قدیر اونجاست اجازه میگیره و بیرون از کلاس میاد و میره پیش قدیر. آنها بعد از کمی حرف زدن قدیر بهش میگه ما داریم کلا از استانبول میریم اینجا نشد هرکاری که کردم نشد ملیسا با گریه نگاهش میکنه که قدیر هم گریه میکنه و ازش میپرسه تصمیمتون قطعیه؟ قدیر تایید میکنه که همدیگرو در آغوش میگیرن سپس از هم خداحافظی میکنن و قدیر از اونجا میره.

آسیه و عمر و امل تو پارک نشستن که امل به ساندویچ دختر بچه ای نگاه میکنه آنها متوجه میشن و عمر با پولی که داره میره ببینه میتونه چیزی بخره یا نه. فروشنده دونر فروش با دیدن عمر و طرز نگاهش میفهمه که تنگ دسته به خاطر همین چندتا ساندویچ درست میکنه و بهش میده و میگه منم یه روزی مثل تو بودم درکت میکنم عمر تشکر میکنه و ساندویچ هارو میگیره و میره. انها به طرف مدرسه میرن تا قدیر اونجا معطل نشه. اورهان به هوش اومده و شنگول و اوگولجان بالاسرش هستن اورهان سراغ قدیر و بچه ها را میگیره که شنگول میگه حتما رفتن خونه اوگولجان میپرسه میخوای زنگ بزنم بیان؟ اورهان میگه نه الکی نیان. آیبیکه لباس های پدرشو آورده و به مادرش میگه چخبره مامان؟ رفتم خونه بچه ها اونجا نبودن وسایلشونم تو حیاط بود؟ اوگولجان جا میخوره و میگه تو چیکار کردی؟ شنگول میگه من عصبی بودم اصلا تو حال خودم نبودم حالم خوب نبود یکم بحث کردیم و گفتم از اونجا برن آنها کلافه میشن و اوگولجان با چشم های اشکی بهش نگاه میکنه و میگه قدیر اینا کجان؟ اونا جایی ندارن! شنگول میگه حتما رفتن خونه مظلوم. قدیر به دفتر مدیر مدرسه میره. مدیر تزش حال خودش و اورهان را میپرسه که قدیر میگه خوبیم خداروشکر عموم حالش خوبه داره بهترم میشه سپس استعفا میده که مدیر جا میخوره و میگه ما از دستت خیلی راضی بودیم چرا؟ قدیر میگه ما مشکلات دیگه ای هم داریم نمیشه دیگه مدیر میگه باشه ولی هروقت خواستی برگردی بهم بگو قدیر تشکر میکنه و به امور مالی میره و پول کارکرد این روزهاشو میگیره سپس به دایی‌اش زنگ میزنه و بهش میگه خیلی تلاش کردیم و چلی نشد خواستم ازتون بپرسم میتونیم بیایم اونجا؟ دایی قدیر که خودش تو وضعیت خوبی نیست میگه آره قدیر جان بیاین.

آنها وقتی از مدرسه میخوان برن عایشه عمر را میبینه و باهمدیگه صحبت میکنن اما عمر بهش نمیگه که دیگه نمیاد مدرسه سپس عایشه شماره اش را میگیره و میگه هروقت نفهمیدم چیزیو بیام جزوه هاتو بگیرم و باهم درس بخونیم عمر قبول میکنه. آسیه به قدیر میگه من یه سر میرم خونه وسایلی که از مامان و بابا واسمون مونده را بردارم یادگاری چیز دیگه نداریم قدیر تایید میکنه. ملیسا تو مدرسه حالش گرفته ست که وقتی دوروک ازش میپرسه چیشده ملیسا بهشون میگه که دارن از اینجا میرن دوروک شوکه میشه و سریعا به طرف خانه آسیه اینا حرکت میکنه. آسیه وقتی وسایلو جمع میکنه و میخواد بره دوروک جلوشو میگیره و باهاش حرف میزنه و بهش میگه واقعا مجبوریم برین؟ سپس میگه حالا که دارین میرین مجبورم بگم بهت که من واقعا ازت خوشم میاد میخوام باهات وقت بگذرونم آسیه میگه ولی من دارم میرم دوروک میگه اشکالی نداره حالا کجا دارین میرین؟ آسیه اسم شهر را میگه که دوروک میگه چی؟ با ماشین چند ساعت راهه؟ آسیه میگه ۱۸ ساعت! دوروک میگه چی؟ خوب عیبی نداره باید دیگه ترسم از هواپیمارو بزارم کنار و بهش میگه باهم در تماسیم میام میبینمت سپس میگه حالا هرجا میخوای بری بگو برسونمت آسیه میگه نه داداشم منتظر خودم میرم دوروک میگه باشه. تو پارک همه پیش هم میرسن و هوا خیلی سرده عمر میگه بریم ترمینال اونجا گرم بشیم اما قدیر میگه تمام پولامونو دادم به ۴تا بلیط. یکدفعه بارون شروع میشه و به طرف سرویس بهداشتی میرن و مجبور میشن شب را اونجا بگذرونن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا