خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی خواهران و برادران
سوزان پیش قدیر تو کافه میره و ازش میخواد تا باهمدیگه صحبت کنند. سوزان با قدیر درباره عمر باهاش حرف میزنه و میگه من خیلی فکرامو کردم نمیتونم همچین چیزیو قبول کنم اصلا اینجوری به نفع جفتمونه! سپس بهش میگه شما به عمر میگین؟ قدیر میگه نه من چیزی نمیگم واسه چی بگم یه بچه ناخواسته بوده؟ در ضمن من عمرو دوست دارم اون داداشمه! سوزان بهش میگه من از نظر مالی ساپورتش میکنم هرماه واستون پول میفرستم اینجوری واسه شما هم خوبه راحت زندگی میکنین! قدیر میگه نه ما به هیچ چیزی احتیاج نداریم پولتونم نمیخوایم اگه دیگه کار ندارین من برم به کارم برسم، سپس میره که اورهان اونارو باهم میبینه و به قدیر میگه چیشد قدیر؟ سوزان عمرو میخواد؟ میخواد بهش بگه؟ قدیر میگه نه اصلا همچین فکری نداره! اومده بود پیشنهاد پول بده اورهان میگه ای بابا دلم به حال عمر میسوزه. سوزان در حال رفتن از اونجاست که عمر اونو میبینه و پیشش میره و ازش میپرسه از رنگ خونه خوشش اومد یا نه اوگولجان از کلاس بیرون میاد و اونارو باهمدیگه میبینه و جا میخوره. سپس از عمر درباره سوزان میپرسه که چجور زنیه؟ خوبه؟ قدیر میگه چه میدونم آره زنه خوبیه و از اونجا میره که اوگولجان با خودش میگه بایدم خوشت بیاد بالاخره خون و خونه میکشه دیگه! دوروک پیش آیبیکه و آسیه میره که آیبیکه به هوای رفتن به کتابخانه اونارو تنها میزاره. دوروک تمام تلاششو میکنه تا آسیه باهاش آشتی کنه اما آسیه از اونجا میره. برک موقع رفتن به خانه تولگا را میبینه و ازش میپرسه اونجا چیکار داره تولگا میگه عایشه جواب پیام هامو نمیده برک همان موقع عمر و عایشه را نشان میده و میگه معلومه چرا دیگه و بهشون اشاره میکنه. تولگا عصبانی میشه و میگه به حسابش میرسم و اونارو تعقیب میکنن. عمر محل کارشو به عایشه نشون میده و همونجا از هم خداحافظی میکنن.
برک و تولگا وارد مغازه میشن و با عمر گرم سلام و احوالپرسی میکنن سپس یخورده باهم صحبت میکنن و صالح صاحب مغازه ۴تا چای سفارش میده. تولگا تو به فرصت تو چای عمر قرص خواب آور میندازه سپس با خرید هدفون و چندتا قاب گوشی از اونجا میرن. آنها از دور اونجارو زیر نظر دارن و وقتی صالح میره و عمر کم کم خوابش میبره تولگا وارد مغازه میشه و گوشی های یه ویترینو خالی میکنه و میره. بعد از چند ساعت وقتی صالح میاد صداش میزنه و بارچیه دیگه سپس متوجه میشه گوشی های یه ویترینو دزد برده سپس عمر را حسابی دعوا میکنه و از اونجا بیرونش میکنه سپس صالح به مظلوم زنگ میرنه و ماجرارو میگهو بهشون میگه که باید شماها ضرر منو بدین رو هم میشه ۱۰ هزار لیر! آنها وقتی شب به خانه میرسن با اوگولجان تو حیاط میشینن و درباره این موضوع حرف میزنن عمر به خودش میاد و میگه کار اونجاست میدونم چیکارشون کنم! قدیر میگه کی؟ عمر میگه برک و تولگا اومده بودن اونجا مطمئنم کار اوناست. قدیر میگه الان مدرک داری؟ نداری دستمون به جایی بند نیست! اوگولجان میگه به این فکر نکنین من پولو جورش میکنم سپس به داخل خانه میره. اوگولجان به ملیسا زنگ میزنه و میگه میخوام رک باهات حرف بزنم میتونم ازت پول قرض کنم؟ برمیگردونم بهت! فردای آن روز وقتی نباهت میره اتاق ملیسا بهش میگه که داداشت پایین منتظرته ملیسا میگه باشه برین الان من میام سپس یکی از گردنبندهاشو برمیداره و پایین میره. تو مدرسه عمر وقتی برک را میبینه که تو دستشویی میره پشت سرش میره و در را قفل میکنه سپس یقه برک را میگیره و بهش میگه من که میدونم کار شماها بوده برک با خونسردی میگه چخبرته؟ فکر کردی هرچی میشه تقصیر ماست؟ برک میگه حالا میبینیم چجوری دستتو رو میکنم و میره.
اوگولجان به ملیسا اشاره میکنه و باهم میرن به حیاط سپس ملیسا گردنبندشو میده به اوگولجان او میگه من نمیخوام اصلا بهت صدمه ای بخوره! ملیسا میگه پول اونقدر نداشتم از این گردنبند اصلا خوشم نمیومد ببر بفروشش به یه دردی بخوره اوگولجان تشکر میکنه و اونو در آغوش میگیره و میگه کار میکنم بهت برمیگردونم سپس از اونجا میرهیکراست دم مغازه صالح. صالح قبول میکنه و به مظلوم زنگ میزنه و میگه بیمه پولمو میده نمیخواد شما اصلا هیچ پولی بدین آنها خوشحال میشن. قدیر وقتی این خبرو به عمر و آسیه میده اونا حسابی خوشحال میشن و اوگولجان و ملیسا به هم چشمک و لبخند میزنن. شنگول تو خانه نباهت ماجرای سوزان و عمر را میگه نباهت خوشش میاد و میگه از اولش واسم تعریف کن ببینم چی به چیه. سپس نباهت با خدمتکارش کلی کیک و شیرینی درست میکنن تا برای جشنواره به مدرسه ببرن شنگول میگه منم میتونم شرکت کنم؟ نباهت میگه باشه میتونی ولی رکوردار فروش شیرینی مال منه و کسی نتونسته رکوردمو بزنه! شنگول میگه حالا منم درست میکنم از کجا معلوم دیدی من زدم! کلاس شروع میشه و همه بچه ها به سالن آملی تئاتر میرن. اوگولجان میگه من شروع کنم استاد؟ هاریکا با حرص و عصبانیت بهش نگاه میکنه و عمر میگه با همین دستام خفه ات میکنم! سپس نمایشش را شروع میکند. اوگولجان نمایش نامه اش را میخواند و هاریکا با عمر باید هرکاری که میگه بکنن آنها هم به زور انجام میدن و در آخر استاد بهشون میگه کارتون خیلی خوب بود بچه ها نمره کاملن گرفتین ۱۰۰. آنها خوشحال میشن و میگن واقعا؟ استاد تایید میکنه….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس