خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی خواهران و برادران
سوزان وقتی میبینه نمیتونه از کارتش پول برداره و حسابش بلوکه شده به شرکت میره. او به اتاق آکیف میره و میگه این کارها چیه؟ چرا نمیتونم از کارتم پول بردارم؟ زیر سر توعه آره؟ آکیف بهش میگه چی میگی توروخدا سوزان!؟ شرکت کلی مشکل داره دیگه حوصله سر و کله زدن با تو یکی دیگه رو ندارم! سوزان میگه چی میگی چه مشکلی؟ آکیف میگه شرکت یه بدهی بزرگ داره شوهرت قبل از فوتش یه پروژه ای را شروع کرد که نتونست ادامه بده بعد کلی بدهی گذاشت واسه ما نگو که خبر نداشتی چون خودت پای برگه ی وامی که میخواستیم واسه این بدهی بگیریم امضاء کردی! سوزان یادش میاد که وقتی به شرکت اومده بود ارهان بهش برگه داد برای وام و اون هم امضاء کرد سوزان عصبی میشه و میگه به من نگفته بودین وگرنه امضاء نمیکردم! آکیف میگه وقتی رو صندلی به عنوان شریک نشستی باید هم شریک سود باشی هم ضرر! سوزان ازش خواهش میکنه تا یجوری این مشکلو حل کنه آکیف میگه تو خواهش کنی یا نکنی من به خاطر خودم این کارو میکنم الانم برو ببینم از کی پول قرض کنم! بعد از رفتنش آکیف به خودش میگه بهت گفته بودم سوزان با من در نیوفت که واست بد میشه اما گوش نکردی! ارهان از حرفاش متوجه میشه که همش یه نقشه بوده و اصلا حقیقت نداره سپس بهش میگه واقعا دست مریزاد منم باورم شده بود! شنگول تو خانه در حال راه رفتنو رقصیدن است که اورهان یهو وارد خونه میشه، شنگول یکدفعه خودشو میزنه به پا درد که اورهان بهش میگه خدا نکشتت زن اینم بازی بود؟ شنگول میگه بازی چیه؟ یخورده شاد بودم بده؟ اورهان میگه نه ولی این که دروغ گفتی بده! شنگول میگه آخه چیکار میکردم اورهان من خیلی دلم واسه بچه ها و تو تنگ شده بود! اورهان میگه خوب کیفتو برمیداشتی برمیگشتی! سنگول با دلخوری میگه آخه چجوری؟ شماها که هیچکاری نکردین من برگردم! شنگول میگه من خیلی دوست دارم اورهان خیلی فکر کردم فهمیدم که خیلی اذیتت کردم قول میدم دیگه اون کارهارو نکنم فردای روز بچه ها میرن سر خونه زندگیه خودشون ما میمونیم واسه هم فقط! اورهان تایید میکنه.
ملیسا و قدیر تو پارک درباره درس باهم حرف میزنن نباهت به ملیسا زنگ میزنه ملیسا میگه اگه جواب ندم خیلی زنگ میزنه کلافه میکنه سپس جوابشو میده. نباهت میپرسه که کجاست او میگه. با تالیام و تلفنو قطع میکنه. شب اوگولجان با دیدن مادرش میگه پاهاش به این زودی خوب شد مامان؟ درد نداری؟ شنگول میگه آره خوب شد پمادش خیلی خوب بود! آیبیکه حاضر میشه و میره خانه آسیه اینا، قدیر بهشون میگه میخواین برسونمتون؟ آیبیکه میگه نه داداش قدیر نزدیک خودمون میریم قدیر تایید میکنه و ازشون میخواد مراقب خودش باشن. آنها سر قرار با مروه میرن سپس باهم به طرف پارتی میرن. وقتی میرسن مروه میگه سه چهار نفر بیشتر نیستن آسیه میگه واسه مهمونی کم نیست؟ مروه میگه پولداری همینه دیگه یه تولدشه میخواسته تعداد پایین باشه و به داخل میرن. نباهت وقتی ملیسا به خونه میره ازش میپرسه که کجا بوده ملیسا میگه گفتم که با تالیا بیرون بودیم نباهت با کلافگی میگه انقدر دروغ نگو! با من روراست باش! زنگ زدم به تالیا اصلا روحشم خبردار نبود! کجا بودی؟ رفته بودی پیش اون پسره قدیر آره؟ ملیسا باهاش بحث میگنه و میگه آره من دوسش دارم و نمیتونم کنار بزارمش نباهت با عصبانیت دعواش میکنه و میگه یعنی چی؟ مگه من نگفتم دیگه باهاش نگردی؟ آکیف که از راه رسیده بود با شنیدن این حرفا پیششون میره و میگه ببینم دخترم منظورت از قدیر همون گارسونی نیست که تو مدرسه ام کار میکنه؟ ملیسا تایید میکنه.
آکیف باهاش حرف میزنه و میگه اون پسر نمیشه نمیتونی با اون باشی ملیسا کلافه میشه و میگه چرا؟ چون پولدار نیست؟ سما خودتون امروز جلوی همه از عمر دفاع کردین بعد الان اینجوری دارین درباره شون حرف میزنین؟ واقعا خجالت میکشم که همچین آدم هایی هستین! شما خودتون خوب میدونین که اونا چقدر آدم های خوبی هستن من نمیتونم از قدیر دست بکشم دوسش دارم عاشقش شدم و به اتاقش میره. نباهت با آکیف دعوا میکنه آکیف میگه تقصیر خودمه اونارو انقدر نزدیک خودمون کردیم سپس میگه خودم درستش میکنم و میره پیش ملیسا. آکیف به ملیسا میگه دو راه بیشتر نداری یا فردا بهش میگه هرچی بوده تموم شده و خاطراتتونو پاک میکنی از ذهنت یا اینکه ادامه میدی و قدیر از کار بیکار میشه و همچنین خواهر و برادراشم از مدرسه اخراج میشن! چیکار میکنی؟ ملیسا با درماندگی و چشمانی پر از اشک میگه مگه راهی واسم گذاشتین که نظرمو میپرسین؟ آکیف تحسینش میکنه و میره. آسیه و آیبیکه وارد خونه میشن اما متوجه میشن که اونجا اصلا پارتی نیست و کارشون گارسونی نیست سپس آسیه با آلپ دعواش میشه که او هلش میده و آسیه رو زمین می افتد و سرش به گوشه استخر می خورد و خون میاد. همگی میترسن و آلپ سریع میخواد به بیمارستان برسونتش اما وسط راه آسیه به هوش میاد و میگه نمیخواد و میخواد پیاده بشه تا به خونه برن. آلپ بازم معذرت خواهی میکنه و میره. آسیه و آیبیکه خودشونو مرتب میکنن و به طرف خونه میرن. وقتی میرسن متوجه میشن که بی حالن و سرحال نیستن قدیر میپرسه چیشده که میگن چیزی نیست فقط حوصلمون سر رفته بود آیبیکه از قدیر اجازه میگیره که آسیه شبو پیش اون بمونه قدیر قبول میکنه. ملیسا ماجرارو به دوروک میگه که او بهش میگه باید مخفی کنی مثل من تا چیزی ازش نفهمن. آلپ به تولگا زنگ میزنه و ماجرارو میگه تولگا وقتی میفهمه چه اتفاقی افتاده ناراحت و پریشان و عصبی میشه……
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس